۱۳ مرداد ۱۳۸۶


من و همسایه های تازه عروسم با هم وارد سه طبقه این اپارتمان شدیم و من بی رحمانه همیشه منتظر اولین دعوا بودم و متعجب که الان 9 ماه گذشته وهنوز خبری نیست و امروز اولین دعوا را طبقه بالایی شروع کرد … صدای داماد به طرز سهمناکی شنیده می شود وچیزی هم محکم به کف اتاق یعنی سقف من کوبیده می شد...اما یک اعتراف دیگر هم بکنم در این نه ماه هیچ نجوای عاشقانه ای هم نشنیدم ...این یکی را که نباید منتظرش می ماندم؟!
بعدش هم سه بار وسط نوشتن مشقام برق رفت...کفش و کلاه کردم رفتم پایین دیدم تازه داماد گاگول طبقه دوم بایک پیچ گوشتی با حماقت کامل جلوی کنتور ایستاده و با حیرت به من نگاه می کند:شما می دونید کنتور ما کدومه! ؟
من بودم ازش طلاق می گرفتم بابت همین سوال و همین قیافه فقط...مهریه ام را هم می بخشیدم!

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
خوب البته شنیدن نجواهای عاشقانه فقط سه چهار ماهه اول که امکان داره، که البته اونم صدا نداره.
ولی چقدر دیر دعواشون شده هااااااااااااااااا
عزیز دلم اون پیچ گوشتی رو می گرفتی و یه دونه می زدی رو فرق سرش
می خوای خشن باشی می خوای نباشی
بوس

ناشناس گفت...

وای گیس طلا چقدر خندیدم چقدر این یارو احمق بود ......... باید پیچ گوشتی رو میکردی توی ماتحتش بهش می گفتی کنتورتون اینجاست ....

ناشناس گفت...

چه بدجنس !
خوبه همسايه ما نيستي (; مگه قراره نجواي عاشقانه مردم رو هم بشنوي ؟

ناشناس گفت...

چه بدجنس !
خوبه همسايه ما نيستي (; مگه قراره نجواي عاشقانه مردم رو هم بشنوي ؟

marham گفت...

نمی دونم عزیز، که تو من و دیدی یا من تو رو . اما تو این روز های گرم که همش هیچ خبری نیس و بد روزگاریه ! نه کسی میاد و نه کسی می ره. دوست داشتم. تمام آرشیو و خوندم.

خوب باشی

ناشناس گفت...

اي جاسوس خبيث همون خوب شد كه نجواهاي عاشقانه رو نشنيدي وگرنه دوصفحه راجع بهش مينوشتي و آبروشونو ميبردي

اون بنده خداي پيچ گوشتي به دست هم خوب بلد نبوده و اومده جلوي عروس قمپز در كنه؛ آخه چرا ضايعش ميكني بيچاره رو

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...