۲۲ آبان ۱۳۸۶

خیابان بهار عزیز


با مادرم رفتم خیابان دوست داشتنی بهارشیراز...با هم قدم زدیم قدمهایم را آرام بر می داشتم تا با او هماهنگ شوم و از جوی های آب ردش می کردم .زمانی که خرید می کرد عقب می ایستادم و وظیفه گرفتن کیسه های خرید را بر عهده داشتم. مغازه دارهایی که دو سال مرا به تنهایی دیده بودم امروز گرم تر احوالپرسی می کردند و کنجکاوتر نگاه می کردند. ماهی خریدم و اونو توی آرد و ادویه و فلفل ونمک و زردچوبه چرخانم، شکمش را پر از گردو و کشمش و سبزی کردم سرخش کردم .
منومامان و خواهرک دور میز کوچک نشستیم وخوردیم و مادرم می گه: اگه کل خیابان بهار را به من بدن اینقد برای من ارزش نداره که در کنار دخترم این ماهی رو خوردم
بهش می گم: مادری دارم بهتر از برگ درخت ...مادرم گفت این عشق الهی است که خدا در قلب تو قرار داده و خوشبختی من است که بچه هایم دوستم دارند
حالا در کنار هم چای و شوکولات می خوریم برایش یک نمد جلوی شوفاز انداختم و یک چهارپایه هم کنارش گذاشته ام ویک وارمر با شمع همیشه روشن. قوری استیلی را که خودم دوستش ندارم به خاطر او بیرون اورده ام تا ان را روی شمعش بگذارد و چای بخورد و تلوزیون نگاه کند و کف اتاق رابا گلیم و گبه پوشاندم که از سرامیک بدش می اید ....
یک عالمه ضرب المثل بلده که همه خنده دار و بی ادبی هستند و بدترین انها :
کامثله کوره ،به کاکاش می گه برو کورِکو نی

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خدا این مادران شیرازی رو نگه داره. من که خیلی دوستشون دارم. هر چند مادر من شیرازی نیست!ـ

Amir گفت...

بعد گیس طلا جان، اونوقت این یعنی چی؟

Amir گفت...

آهان بعدش خوش به حالت که میتونی با مادرت قدم بزنی، آشپزی کنی و غذا بخوری... قدرشو بدون این لحظه ها رو

دور هم بهتون خوش بگذره...

ناشناس گفت...

لطفا توضیح بیشتری در مورد ضربالمثل بده و اگه میتونی ضربالمثلهای بیشتری ازش بنویس

ناشناس گفت...

آه ه ه ه...مادر مفهومي كه خيلي ازش دور شدم...محبت عريان..اين دفعه من به هت حسودي مي كنم...كيف كن و اون جنتل من ا رو ول كن...گور ريش هر چي جن تل منه...

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...