۱۱ آذر ۱۳۸۶

گیس طلا فعال می شود

شنبه صبح دهم اذر ماه 8 تا 10 عکاسی درس دادم دوربین جدیدی بودکانن دی 350 ، 10 تا 12 تئاتر شعبده وطلسم را با یک گروه کار می کردم بعد از ظهر 1 تا 5 نمایشنامه دژ هوش ربا را با یک گروه دیگر کار کردم 6 تا 8 کلاس زبان رفتم و 8 تا 2 صبح تو اینترنت دنبال مشقام گشتم و چتیدم 2 تا 6 صبح خوابیدم یکشنبه 11 اذر ماه 8 تا 9 با یک گروه دیگه نمایشنامه ارش کمانگیر بیضایی را کار کردم 10 تا 2 دانشگاه کلاس داشتم 2 تا 4 خوابگاه رفتم از ساعت 6 که اومدم خونه ،دارم تلفن های کاری و غیر کاری جواب می دم وحالا تا صبح باید بیدار بشینم فیلمنامه ای را برای مستند تجربی کار کنم و
... مادری که استرس زندگی در شهر غریب فرایش گرفته و هراس از بی پولی... خواهری که از ان طرف دنیا افسردگی و ترسش از اینده را تلفن می زند ... کارگردانی که عصبی می کند ... خبر جایزه گرفتن در یک جشنواره اما ناتوانی در رفتن به اختتامیه ..معلم زبانی که ازتو انتظار توانایی بیش از این دارد... همسایه های که دامادش دخترش را از خانه بیرون کرده و درد دل می کند... دوستی که خواستگار دیوانه اش با تهدید مرگ دم در خانه اش نشسته و کمک می خواهد .... خاله ای که طرح های نقاشی می خواهد ...نظافتچی که کارش را خوب انجام نداده ...گوشتی که باید چرخ شود... حمامی که نرفته ام... پریدی دردناک... 9 مقاله که باید نوشته شود... امتحان هفته دیگه ...قرضهای که پس داده نشده... دوستی که مسیج هایت را پاسخ نمی دهد ...همسایه ای که در را به هم می کوید..
تنها چند لحظه اش مال من بود ...نم باران برگهای زرد چنار روی چمنهای سبز ..نسکافه داغ در لیوان کاغذی با بخارش.. روی نیمکت خیس ...و آرزوی دیدار کسی که دوستش داری...تمام مسیر به خاطر خش خش برگها ورجه ورجه کردم انقدر که سرانجام حراستی بد اخلاق خندید

۸ نظر:

ناشناس گفت...

گیس طلا جان من به عنوان یه همساده مجازی به شما افتخار میکنم...به این که اون موقع گریه نکردید، به این که الان اینقدر مفید و فعال هستید...نمیدونم اون موقع هم به اندازه حالا فعال بودید یا نه؟یا چون اون موقع گریه نکردید الان تونستید فعال و مفید باشید.یا موفق بودن اصلا ربطی به گریه کردن آیا دارد یا نه؟! نمیدونم ولی در هر حال باز افتخار میکنم بهتون...در ضمن گاها هم به خواهرتون حسودی میکنم،چون گاها دلم خواهری میخواد که غرق در زندگی مشترکش و ذوب در شوهرداری نشده باشه! راستی این بلاگ اسپات شما چرا امکان خصوصی کردن کامنت رو نداره!

ناشناس گفت...

آآآآآآآآآآ

ناشناس گفت...

نترکی اینقد کار میکنی...پس کی به شوهر بدبختت می رسی؟

ناشناس گفت...

وسط اينهمه مشغله و كار فرهنگي باكلاس نميشد "پريودي دردناك" رو نياري. شما چقدر به اين پديده علاقه داري!!!

ناشناس گفت...

تو هم مثل خودم لر هستی؟

ناشناس گفت...

یکی نیست به ای ن امیر آقای بی شعور بگه اگه تو هم زن بودی و هر ماه این تجربه دردناک رو می گذروندی ،نمی تونستی نسبت بهش بی تفاوت باشی.گاهی اوقات یک پریودی بدون درد اینقدر لذت بخشه که تبدیل به آرزو می شه ویک پریودی دردناک اینقدر عذاب آور که تبدیل به کابوس می شه.هر چند ما زنان امروزی تلاش می کنیم این افاق طبیعی بدنمون رو طبیعی جلوه بدیم یکی مثل این ادم پیدا می شه و اون رو بی کلاس میدونن و باعث یک حس منفی نسبت به این عکسالعمل طبیعی مون می شن

papillon گفت...

عرض ادب. :)
++
بله.. اين درست نيست كه شما با اين همه مشغله پريود بشي. چي فكر كردي؟

ناشناس گفت...

همه ش کارهایی ان که همیشه هستن از ان همه اغتشاش از خیال پردازی عاشقانه ت در همسویی طبیعت لذت برم

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...