۱۸ آذر ۱۳۸۶

سارتر که می نوشت...بابک احمدی



دبیرستانی بودم زمانی که دوست توپولم سارا به من گفت که خواندن کتابهای ژان پل سارتر راشروع کرده ...کلمات در دهانش نچرخید و من خنده ام گرفت...سارا هیچوقت کتابهای او را نخواند اما باعث آشنایی من با این نام شد ...
سالهای بعد سیمون دوبوار را شناختم ...قبل از آن در یکسری کتابهای مخصوص نوجوانان سیمون بولیوار را شناخته بودم و مدتی آن مرد قهرمان را با این زن یگانه اشتباه گرفته بودم ...یادم نمی اید اولین بار "جنس دوم" را خواندم یا" خون دیگران" ...اما خون دیگران به شدت تصاویرش دردهنم ماندگار شدبخصوص آن شب سقط جنین دختر در اتاق راوی که دختر برای انتقام از او حامله شده بود..طبعا دوبوار یکی از خدایگان شد...
بعد در اولین سال حضورم در نمایشگاه کتاب تهران جلد چهارم خاطرات را گرفتم...(هنوز جلدهای اول را نخواندم!) و در انجا با سارتر برای دومین بار برخورد کردم و حالا سومین بار
چه شهامتی می خواهد که بپذیری بابت زنده بودنت ،مسئول خود و دیگران هستی آن هم در فقدان هرگونه مسئولیت پذیری از طرف خداوند

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام داستان سارا مرا به یاد دوستی انداخت که حوصله کتاب خواندن نداشت و از من میخواست خلاصه ای از بعضی کتاب ها را بهش بگم که بتواند با دوست دخترش موضوع بحث داشته باشد ... در ضمن خوش به حالتون که کسی برایتون گل نرگس میفرسد در ماه آذر این ژست خوب حتی به "پرو شدن" هم میارزد. مثل همیشه نوشته های شما را با لذت میخوانم و گاه بی اختیار میخندم
سعید پیوندی

ناشناس گفت...

بعضی وقت ها دوست دارم کتاب بخونم بعضی وقت ها خوندن نقد دیگران رو ترجیح می دم...جمله آخر ..مسول خود و دیگران بودن...چه طور می تونیم این مسولیت رو تعریف و تفکیک کنیم...سخته..خیلی به این موضوع فکر می کنم...الان ها در رابطه هام با دیگران..حرف ها و واکنش هام بیش تر دقت میکنم..خوب متوجه می شم ویاد میگیرم که این مسولیت در من شامل چه چیزایی هست...زندگی مون پرمفهوم تر از اونی هست که تصور میکنیم..شاید هم زیادی احمقانه..فارغ از بسیاری نگرش های سارتر که قبولش ندارم...تولید این نگرش ها برام ستودنی و احترام آمیزه

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...