شب کوتاه و بد خوابیدم.. صبح رفتم فرهنگستان هنر در کتابخانه خنک انجا پشت میز هایی که وسط ان یک گلدان سبز است کنار یک بنجامین بلک درباره فمینیسم در سینمای ایران نوشتم و خواندم... عصر بیرون آمدم با شرکتی که وسایل ضبط صدا را کرایه کردم بودم تسویه حساب کردم وبرگشتم خونه و دوباره بد و دردناک خوابیدم در سراسر مدتی که خواب بودم داشتم خانه را تمیز می کردم و وقتی بیدار شدم خانه همچنان کثیف بود ... شام از بیرون گرفتم وکف اشپزخانه راشستم ... و نمی فهمم... چه چیزی است که هست ؟ ...چه چیزی است که نمی فهمم و باید بفهمم ... گاهی اوقات فضا این طور سنگین و پر راز می شود و من باید حلش کنم واگرنه دچار مشکل می شوم ...مشکل من پاسخ نیست ...مشکل سئوال است...سئوالی در فضا هست منتظر جواب من است ...اما اول باید بدانم که پرسش چیست...
۳۰ تیر ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر