یه کاریکاتوریست بود که از همه دخترهای دانشکده (و من) خواستگاری کرد و همه جواب رد دادن ...بعد این آقا حسابی معروف شد و چند تا جایزه جهانی هم گرفت .امروز اتفاقی منو تو خیابون دید و سوار کرد وصحبت گل انداخت که یک دفعه وسط یه بحث جدی گفت: حالا می بینی من چقدر معروف شدم.. نمی سوزی؟ هی گفتم زن من شو!!!
پی نوشت: از فردا منتظر یه سفرنامه دیگه باشید...زودتر گفته باشم هر کی دوس نداره یه مدت سرو کله اش اینجا پیدا نشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر