۱۴ آبان ۱۳۸۷

تجربه غریب زمان



مدتی است در حال راه اندختن یه آتلیه عکاسی برای فرهنگسرا هستم و درگیر خرید دوربین و نور و فون...در این کار دارم از کمک یک عکاس با تجربه استفاده می کنم. او امروز در کامیپوترش فایلی را باز کرد و به من گفت: نگاه کنید ببیند این خانومو می شناسید...

از لای برگها دخترلاغری دیده می شد با روسری و شلوار سفید و مانتو آبی کمرنگ در حیاط کتابخانه حوزه هنری در حال خواندن کتاب، حتی عنوان کتاب هم دیده می شد "هیچ یک از آنها باز نمی گردد"
و سرانجام با دیدن کیفم خودم را شناختم ...دهسال پیش ...
هدیه دلچسب و عجیبی بود

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...