۱ آذر ۱۳۸۷

خشت وآینه

من به روز نیستم...کتابهایی که گل کردند، فیلمهای مطرح روز را نمی بینم و نمی خوانم . نه تنها به روز نیستم که لج می کنم و تا وقتی همه درباره اش حرف می زنند سراغش نمی روم مثل هری پاتر یا پائولو کوئیلو و حالا کافه پیانو و یا لاست. بنابر این وبلاگم هم به روز نیست.

الان دارم " نوشتن با دوربین" را می خوانم و حال می کنم، از لذت دارم می میرم. من از آن آدمها هستم که هر کس حرف می زند فکر می کنم حق با اوست.در مورد ابراهیم گلستان در این کتاب اینطور نبود.در تمام مدت او در حال فرو ریختن تمامی آن چیزهایی بود که به اعتقاد داشتن به آن عادت کرده بودم...تمامی مرز بندی ها ...سئوالاتی که از او می شد می توانست همانهایی باشد که اگر قرار بود من مصاحبه کننده باشم بگویم اما جوابها...لذت بردم از این مخالف خوانی ،از این متفاوت بودن...(چه جالب حتی نوشته های بالا هم از آن نوع جنسی است که فریاد گلستان را به آسمان می برد...باز هم تفسیر و توضیح و تقسیم بندی عواطف....)
بی خیال... نوش جان هر کس که کتاب راخوانده...حتی نمی توان به این مرد بد اخلاق گفت که دوستش داری، همین کلمه را هم در جا نقد می کند.تا به حال اینقدر در استفاده از کلمات محتاط نبودم
و چه لذتی داشت این پاسخ ها
-پس از این جا بود که موج نو در سینمای ایران شکل گرفت؟
صدای فریادش را شنیدم که داد می زند: باز تو شروع کردی ..کدوم موج ؟ چه نوی؟
- شما خودتان رااز فیلم فارسی جدا کردی؟
- نه پس انتظار داشتی شبیه اونا فیلم بسازم
- به نظر شما این گرایش جهان به سینمای کیارستمی...
- از من چرا می پرسی برو از جهان بپرس
فکر میکنم بیچاره فروغ چه دهنی ازش سرویس شده اما چه زنی بوده که توانسته چنین مردی را عاشق خود کند...و چه نفرتی فرمان آرا از او داشته که اینطور بی رحمانه شخصیت سعدی فیلم یه بوس کوچولو را بر اساس او ساخته (و احتمالا خودش را بر اساس نقش مقابلش!)

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...