۱۱ دی ۱۳۸۷

همش



خواهرک را بردن سفرعلمی برای دیدن معماری اسلامی اصفهان، یزد و کاشان. چون همه استادها سرشون شلوغ بوده هیچکس با اونا نیومده غیر از رئیس حراست دانشگاهشون که یک پیرمرد جدی و بداخلاقه. طفلکی ها وقتی شنیدن حسابی حالشون گرفته شد. امروز تازه با تعریفهای پر هیجانش از سفر برگشته بهش می گم: خیلی اذیتتون کرد؟
با بی خیالی می گه: نه فقط طفلک رقصش خیلی خوب نبود
-؟!

۸ نظر:

ناشناس گفت...

منو ببخش
حواسم نبود!

درست می گی حق داری!!

ناشناس گفت...

ا
خب
با این که این مساله در نوع خودش معضلیه ، ولی می شه به همین بد رقصی هم به شکل یه سرگرمی نگاه کرد و یا آستین همت بالا زد و به او یاد داد .
با این فحشای پست قبلتون آدم دلش به حال رمانتیسم بیچاره می سوزه . بهتره این دماغوهای فین فینوی پر افاده رو بدیم سگ هار بخوره تا دلمون خنک بشه

ناشناس گفت...

خوب میون رقص بد و اخلاق بدتر خلاصه خدا رو شکر که فقط رقصش خیلی خوب نبوده!

آرش گفت...

خیلی با نمکه نگفته بودی 2 نفرین :))))
بشین یه کتاب بنویس بچه! ببخشید استاد!

ناشناس گفت...

kojeiiiii chera chizi neminevisi

ناشناس گفت...

سلام . کجایین؟ حالتون خوبه؟
چرا نمی نویسین دیگه؟

ناشناس گفت...

kojayiiiiiin!?nistin:-(!haletun khube!?

david گفت...

سلام
دوست داشتی به من هم سر بزن

hircan.blogfa.com

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...