۶ تیر ۱۳۸۸

لحظه

در جنگل راه می روم و از کنار رودخانه پونه وحشی می چینم


۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

چرا پست های مربوط به انتخاباتت رو حذف کردی؟ اینها هم بخشی از روایتهات بودن دیگه!!!:(

کـیـقـبا د گفت...

شــــــادا که راهـــی شدی . راهی جنگل و دشت . راهی چیدن گل . راهی دیدن و بوییدن گل .شـــــادا که پونه وحشی دیدی . پونه آری پونه که یکی گفت دلـم خونه .گل پونه گل پونه دلـم از زندگی خونه .......................... شادا که هستی .مینویسی .شادا که میخوانیم ات هنوز .............. بـاز اگـر جـنـگل و کـوه ... بـاز اگـر دشـت و دمـن ... برسـان سـلام مـا برسـان سـلام مـن .

ناشناس گفت...

پونه شايد لحظه ي اول بوي ضعيف داشته باشه ولي نفس هات عميق تر كه مي شه...با همه ي اندامت حسش مي كني...عميق

ناشناس گفت...

gis taalaye aziz:

in jaangaale saabz ba punehaye vahshiyaash,chize digaarist va ya haadeaaghaal khahaad shod.va haargez an jaangaali naakhahaad shod ke daar gozaashteh bood.

سايه گفت...

رفتي مسافرت؟

ناشناس گفت...

bayad zende bood
bayad shad bood
bayad zendegi kard
bayad mand baraye mobareze]
inha az shadi, az zendegi, az omid bizarand

pas ba hame ye vojod ...

ناشناس گفت...

man dighe blaget namikhoonam...to dighe chera?tarsid? boghzam gerefte az in karet?...chera bardashti...

ناشناس گفت...

مرهمی است اشتباهه درستش مرهمی بود زمان به سال صفر (فعل موکدا به زمان ماضی است و بار معنایی بهتری می گیره ) در هر حال ....آدم دلش می گیره وقتی می بینه اون حماسه آفرینی ها هر چند به نظر کوچیک بیاد حذف میشوند ...واقعا حیفه ....اما خب شما هم حق دارید بترسید به هر دلیلی ...

آلما گفت...

کار خوبی می کنی...

دخترفروردین گفت...

واقعا دلم خواست که اونجا بودم که توصیف کردی.

وهم سبزرنگ گفت...

خواستم چیزی را بپرسم که دیدم بقیه پرسیده اند...

چرایش البته به خودتان مربوط می شود...

نمی دانم شاید هم جواب حماقتها همین خاموشی باشد... اما این سکوت که دیگر سبز نیست...

امید گفت...

گیس طلا جون و همه مبارزای دیگه!!!

شادی شما نشاطتون و حس زنده بودنتون رو هدف گرفتن !!!

شاد باشیم که بزرگترین دهن کجی به ایناس! می کشدشون
غم رو پنهان کنیم باید انرزی داشت
باید زنده بود و ماند

این ناشناس که دیگه می خواد نخونه بلاگت رو نخونه !!!!
بیدار بشید دیگه !!!! سکوت و زندگی به معنی فراموشی نیست
لبخند بر لب باد دل پر خون از یاد ندای عزیز که خیلی مردتر از خیلی از ماهاست رو به آینده. گلوله برف به راه افتاده و به زودی بهمن می آید

ناشناس گفت...

آره! نمیدونم اون شنبه خونین چی دید! اما مطمئنا اونقدر تلخ بوده که نه تنها مادر بزرگا نباید به نوه هاشون بگن، بلکه خودشون هم بهتره فراموشش کنن ...ضمنا تابلو هست که نترسیدی؟!!چرا بعضی ها فکر کردن ترسیدی؟!!!!!! کسی که بلاگت رو بخونه به نظرم باید تا این بشناسه تو رو!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...