گلدونای مرجانم یک عالمه بچه کرده بودن و جاشون حسابی تنگ شده بود.
امروزهمشون را به یک کیسه خاک برگ و چند تا گلدون خالی بردم حموم و سه گلدون را تبدیل به ده تا گلدون کردم.
حالا همشون پشت پنجره هستن و دارن نفس می کشن
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
۱۰ نظر:
شب! از جای شروع میشه
که تو چشماتو میبندی!!
تماشا کن
سکوت تو!!
عجب عمقی
به شب داده
تو خوابیدی
جهان خوابه
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده!!
تماشا کن
سکوت تو!!
عجب عمقی
به شب داده
شب! از جای شروع میشه
که تو چشماتو! میبندی
داریوش - تصویر رویا
آخی
واقعا خوب کاری کردی
الآن دارن دعات می کنن طفلکیا
راستی گیسو جون مریض بودی ؟
بلا به دور !
خوبی الآن ؟
مراقب خودت باش
به نام او
کاش یکی بود به مهربونی تو واسه گلدونات که خاک ما راهم عوض می کرد تا یه خورده پشت پنجره ی دنیا نفس بکشیم!
آخی ...
جه کار خوبی .
بقول قدیمیا مث گل باشی اما عمرت مث گل نباشه .
راستی جه میکنن اونایی که یه گلدون هم پشت پنجره شون ندارن ...
یعنی اصلا پنجره ندارن
یعنی اتاقشون ...
ای بابا ... جی میگم .
خیلی خوب شد، هم گلها نفس بهتری میکشن و هم شما از داشتن گلدانهای بیشتر لذت میبرید.
شیرازی ها هم مگه از این کار میکنن . چه کار سختی ، خاک ، گلدون . واییییی فکرشو میکنم خسته میشم .
آخ جون! دیدنشون چه کیفی داره!
یکیش مال من لطفا.
che goli has gole marjan?
ارسال یک نظر