۲۶ شهریور ۱۳۸۸

فروید در وین


امروز به قصد دیدن هوندردواسا از خانه بیرون آمدم. مسیر را طبق توضیحات همیشه دقیق آبجی بزرگه رفتیم ودقیقا کنار ساختمان پیاده شدم. او مردی است معمار که خانه هایی با سبک خاص خودش ساخته است. قطعات رنگی استفاده کرده و انحناهای شرقی در بین ساختمان. خب حقیقتش را بخواهید شاید یک زمانی خونه بامزه ای بود با خطوط منحنی وقطعات رنگی الان که بارون و آفتاب رنگ و روشو برده چیز زیادی از زیبایش باقی نمونده . بامزه داخل کافه هاوسی که پایین ساختمان بود. دختر پیشخدمت برایم فیلمی از مصاحبه به خود معمار به زبان انگلیسی گذاشت که کلی از خودش خوشم امد و کارهای دیگری که غیر از این خانه ها انجام داده است. در کنارش هم در یک فضای گرم و بامزه این ات اشغالهای توریست خر کن را می فروختند همون تو مایه اون خرسه
بعد از وارسی همه جا رفتم سراغ یه کلیسایی که تو راه اومدن از پنجره دیده بودم. اینجور کلیسا ها را خیلی دوست دارم. بدون توریست با چمنهای اطرافش و نیمکت ها و پیرمردها با سگ هایشان وپرنده ها وافتابی که از لای برگها می تابید
اما به چشم برادری یک کشیشی داشت ها... "براد "و "لئوناردو" برن جلو بوق بزنن .شانس اوردم داشت می رفت واگرنه حتما مسیحی می شدم (شب ابجی با بی خیالی میگفت احتمالا "همو"بوده!)
دوباره مترو بازی برای پیدا کردن یه موزه دیگه. بین راه این گلفروشی را دیدم . من از توانایی انان در چیدمان گلها حقیقت حیرت می کنم ولذت...
به علت گیج بازی موزه را پیدا نکردم در عوض یه رستوران چینی پیدا کردم و برای اولین بار در عمرم غذای چینی خوردم. وقتی گارسون چشم بادومی این غذا را گذاشت روی میزم نزدیک بود که بالا بیارم . فکر کن کاهو توش بود
داشتم فکر می کردم که پاشم برم یا فقط برنج خالی بخورم . محض امتحان نوک قاشق را زدم در ان مایع بدرنگ و ...اقا دیگه مگه می شد ولش کرد. اخه من نمی دونم چطور ممکنه غذائی که با کاهو و خیار و قارچ و اینجور چیزا پخته بشه اینقدر خوشمزه باشد...تا خرخره
گویا غذا خوردن باعث شد دست از گیجی بردارم و دیدم که رستوران دقیقا سر کوچه موزه ای است که این مدت دنبالش می گشتم
موزه فروید
گمان می کنم اولین بار کتابش را در قسمت کتابهای ممنوعه کتابخانه مدرسه راهنمایمان دیدم. و تصویر یک زن برهنه هم روی کتاب بود! انتظار دارید که کتاب را دودر نکنم؟ البته چیز زیادی هم از کتاب نفهمیدم اما انقدر فهمیدم که عکس کتاب به مطالبش هیچ ربطی ندارد! و اینکه تمام مشکلات ادمها در عقده" فروخورده جنسی" است. یادم می اید که چه فیسی با تلفظ این کلمه "فروخورده" به همکلاسی ها می دادم.
بعد در دانشگاه واحدهای روانشناسی را که می گذراندم به یادش اوردم . اما قبل از ان "وضعیت اخر" را خوانده بودم و به شدت درگیرش شده بودم و همچنین "بازیها" را. تمام دوستان سال 70 باید از دست من دیوانه شده باشند از بس" تحلیل روابط متقابلمان" را می کردم. سپس در کتاب چهار پراگماتیسم با "ویلیام جیمز"آشنا شدم و بعدتر "کارن هورنای" که محشر بود و حالا همه را در سه گروه مهرطلب و قدرت طلب و انزوا طلب دسته بندی می کردم و مدام شیفته می شدم و رها می کردم تا بعدی از راه برسد."گوستاو یونگ" و" انسان و سمبلهایش " که عین یه تب همه دوستان را گرفت. اینبار دیگر داشتم هنر می خواندم و در تمامی این کتابها مدام تکرار می شد فروید فروید فروید ...بدون اینکه حتی یک کتاب از او خوانده باشم. عصبیم می کرد از اینکه سرانجام همه راهها به او ختم می شود. ادبیات، تئاتر، سینما هرکدام چنان از او تاثیر گرفته بودند که چشم پوشی از او غیر ممکن بود. در پایان نامه فوقم باید یک فصل را به او اختصاص می دادم ومجبور شدم برای اولین بار از او بخوانم و حیرت کردم.
از این نبوغی که مدام در زایش است ..حتی پس از مرگ او. در جلسه ای مثلا صمیمی با رئیس سازمان و روانشناسان . تنها مرد شجاع ان جماعت پاچه خوار انتقاد کرد که چرا تلوزیون ثکث را هنوز تابو می داند و همه پنهان می کنند که هسته اصلی بسیاری از مشکلات خانواده و اجتماع این است. یکی از فسیلها با تمسخر گفت: گویا فروید دوباره زنده شده...و ان استاد با حاضرجوابی گفت: نمرده بودکه زنده بشه هرچند کمر به قتلش بستید
و حالا امروز در خانه فروید در وین تبدیل به موزه شده است.بسیار خلوت بود و غیر از یک اتاق بقیه خالی است اما همین یک کلاه خیلی خوب بود

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
از اطلاعات ممنون
چرا بعضی از عکسها باز نمیشه؟

شاد زی

شهرزاد گفت...

من هم نميتونم بعضي عكسها رو ببينم
يه عكس عم از ون كشيش خوشگل ميذاشتي حيف شده رفته كشيش شده ياد پرنده خارزار افتادم!!
اين بحثهاي روانشناسيت هم حسابي منو بر به دوره دانشگاه.

حوا سپید گفت...

بابت این تجریه ها خیلی برات خوشحالم . تو پست قبلی اشک منم در آوردی . عزیز دوست داشتنی

نگار ایرانی گفت...

سلام گیس طلا جان،میگم خسته نشدی از این همه موزه گردی و خوشگذرونی و غذاهای مختلف خوردن و ....
یه عکس از آقای کشیش میگرفتی ما هم به چشم برادری یک نیم نگاهی بهش میکردیم.
از شوخی گذشته ایشالا بقیه سفر هم بهت خوش بگذره و از اینکه این قدر خوب و قشنگ همه چیز را مینویسی سپاسگذاریم.

نگار ایرانی گفت...

سلام گیس طلا جان،میگم خسته نشدی از این همه موزه گردی و خوشگذرونی و غذاهای مختلف خوردن و ....
یه عکس از آقای کشیش میگرفتی ما هم به چشم برادری یک نیم نگاهی بهش میکردیم.
از شوخی گذشته ایشالا بقیه سفر هم بهت خوش بگذره و از اینکه این قدر خوب و قشنگ همه چیز را مینویسی سپاسگذاریم.

mana گفت...

behet ghebte mikhoram ke shanse tajrobe va didan in hame chizhaye khob ri dari

رامک گفت...

فروید را می شناختم. از خیلی وقت قبل. اما از آنجایی در ذهنم ماندگار شد که در کتاب سیری در بزرگترین کتاب های جهان خواندم که در زمان اشغال اتریش خانه اش را ترک نکرد... ترک نکرد... خانه اش را

جوجو خانوم گفت...

آی من سوختم که مجبور بودم سفرنامه تورو بدون دیدن یک سری از عکس ها بخونم. خوب یه عکسی بذار که حجمش کم باشه ! ما گناه داریم خوب .

با اجازه قسمت هایی از سفرنامه رو به مامانم تعریف کردم که بفهمه کشور خارج چه جای بامزه و باحالیه.

ناشناس گفت...

رفتي درست وسط بهشت.....

Red گفت...

اگر ما هم به جای روضه خوان چند تا فروید تو مملکت داشتیم - دست کمی از کشورهای اروپایی نداشتیم.....

ناشناس گفت...

برای من هم بعضی از عکسها باز نمیشه، نه فقط مال این پست، برای پستهای قبلی هم اینطوریه. بعضیا باز میشه، بعضیا نمیشه.

هیوا گفت...

سلام خانم گیس طلا...
چندوقتیه نوشته هاتو میخونم...عالی مینویسی...و منو بیچاره کردی چون هر وقت بلاگت رو باز میکنم از کار و زندگی میافتم و نمیفهمم کی زمان میگذره...به خودم قول دادم با هر پست جدید فقط یک پست قدیمی بخونم اما مگه میشه؟!!!!

MoNO گفت...

همه راهها به رم ختم می شود!یادم میاد وقتی اینو شنیدم توی فیلم مذهبی قرون وسطائی بود و من اول راهنمائی بودم.وقتی همه راهها به فروید ختم میشه یاد همون صحنه میوفتم!!
والا من، فروید رو بخاطر افراطی گری در طرح مسائل و عدم دخالت دیگر زوایای یه خورده دخور نقد می دونم
ولی اینکه سر منشاء خیلی از مسائل جوامع و جامعه ما ( به عنوان درد شماره یک )ثکث و ... است به طور جد قبول دارم و هر کی بگه نه با بیل میوفتم دنبالش!!
راستی گفتی TA و کردی کبابم!!اینقدر حال میده با همین تحلیل رفتار رو نِرو مردم یه گل کوچیک زد که خدا می دونه!!!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...