۶ مهر ۱۳۸۸

نتیجه گیری اخلاقی

اول از هم تشکر از تمام دعوت ها ی دوستان ساکن اطریش و اروپا(که خیلی احساس خوبی در ادم ایجاد می کرد ها...)

حقیقتا این ابجی ها برنامه مرا به شدت پر کرده بودند و من برای حمام رفتن با کمبود وقت مواجهه می شدم چه برسد به سفر ودیدار دوستان نادیده . امیدوارم که در سفرهای بعدی به تمامی این دعوتهای دلچسب جواب مثبت بدهم

در پاسخ به برخی از کامنت ها و ای میل ها با موضوع مشترک مهاجرت
در مقایسه بیرون اینجا و آنجا و در تردید بین رفتن و ماندن، سفرنامه من نمی تواند کمک خیلی زیادی بکند به چند دلیل:
1. من فقط یک ماه اینجا بودم و کلا در اروپا هیچوقت بیشتر از یک ماه نبودم و کشورهای انگلیسی زبان هم اصلا نبودم.
2. من یک توریست بودم که تعطیلاتم را می گذراندم.
3. من کلا آدم خوشبینی هستم و اگر از چیزی خوشم نیاید یا عوضش می کنم یا اصلا آن را نمی بینم.
من اینجا درس نخواندم و یا کار نکردم که بدانم چه مشکلاتی پیش روی آدم است.
دریافت های من تنها بر اساس دیده ها و شنیده هایم است که بستگی به قضاوت راویان دارد و بنابراین قابل اثبات هم نیست.

من فکر می کنم در جواب این تردید اول باید ببینید چطور آدمی هستید و از چه چیزهایی لذت می برید و به دنبال چه به اینجا می آیید.
من آدمهایی را می شناسم که در ایران به شدت منفعل و بی ثمر بودند و اینجا تبدیل به آدمهای فعال، اکتیوی شدند و واقعا زندگی می کنند.
برعکس آدمهایی که در اینجا روزهایشان در خانه و محل کار می گذرد و پیر می شوند بی آنکه لذتی از زندگی ببرند.
من فکر می کنم هرچه لذتهای زندگیتان در ایران کمتر باشد احتمال اینکه اینجا به شما بچسبد بیشتر است ولی برعکسش گمانم که دردناک باشد.
در واقع باید یک ترازو راه بیندازید و آنچه که در ایران دارید را با آنچه که احتمالا در اینجا بدست خواهید آورد مقایسه کنید و بعد راه بیفتید.
به عنوان مثال من در ایران شغل دلچسبی دارم و دوستان خوب و خانواده ای عزیز و در اینجا از دستش خواهم داشت و در عوض آن امکان ادامه تحصیل در اینجا را به دست خواهم آورد و دسترسی بیشتر به جوانب هنر و همچنین لذتهای زندگی در یک شهر زیبا، انتخاب باید کرد.
به نظر می رسد که ساده ترین راه ورود به اینجا تحصیل است بهترین راه بورس های تحصیلی هستند که داستان خودشان را دارند. بعد از آن پیدا کردن کار که به نظر می رسد بسیار مشکل است. بنابراین اگر به قصد کار می آید با معضل بزرگی روبرو هستید. از آنجا که خوشبختانه! هزینه ها در ایران بالا رفته قیمتهای چندان فرقی با ایران ندارند اما پول درآوردن در اینجا کار سختی است. ضمن اینکه امکانات برای خرج کردن اینجا خیلی بیشتر است و بی پولی زور دارد.
از همه اینها که بگذریم می ماند آن چیزی که روانشناسان به آن می گویند حمایت اجتماعی و ضروری برای بهداشت روان خانواده و دوستان. نبودن کسانی که دوستتان دارند و دوستشان دارید اینجا خیلی آزاردهنده است. اگر زیاد اهل رفیق بازی نباشید یا حداقل نیاز آن را نداشته باشید اینجا برایتان راحتتر است در وین حداقل نبود اکیپ های دوستی بوضوح دیدم. جمع یعنی دو نفر و یا خانواده. اصلا ندیدم که چند پسر و یا چند دختر گروهی با هم در حال تفریح باشند مگر در اکیپ های دانشجوئی.
ضمن اینکه کلا وارد شدن به مجامع اطریشی مشکل است. ایرانی هم اینقدر اینجا کم است که ممکن است در اینجا با کسی دوست شوید که در ایران هر وقت طرف وارد سلف دانشگاه می شد شما فرار می کردید. بنابراین اگر با خانواده بیاید، حداقل با همسر، گمانم که تحملش آسانتر باشد. بی همزبانی سخت است.
مسئله دیگر عادی شدن است. توجه کنید که تمام زیبایی های که من دیدم برای آبجی ها به شدت عادی بود و دیگر آنها را نمی دیدند. این اتفاقی است که برای همه ما می افتد. در آن زمان باید آنقدر ترازو سنگین باشد که کم شدن این وزن موازنه را بهم نزند. ضمن اینکه شما در این محیط خود را با همین محیط مقایسه می کنید و آن وقت ممکن است یک جاهایتان بسوزد زمانی که ببیند در طبقه بندی سطوح آن اجتماع شما کجا هستید.
و در پایان غیر علمی ترین بخش دریافت هایم این است که به نظرم می رسد زندگی در ایران بیشتر از اینجا جریان دارد و طعمی که در سفرهای ایرانم وجود دارد بسیار شیرینتر است این سفرهای اروپای ام است. شاید همان احساس مالکیت بر زمینی است که روی ان پا می گذاری .

حالا شما هرچی می خواهید فحش بدید

۲۹ نظر:

ناشناس گفت...

جریان زندگی اصله.
بقیه فرعیاته.

ح.ق گفت...

به نظرم نتیجه‌گیری منصفانه‌ای است. شاید این توضیح را اضافه کنم که وین (و چند شهر معدود دیگر) این ویژگی را دارند که جنبه توریستی‌ کوتاه‌مدت‌شان که از گذشته مانده نسبت به دینامیک واقعی زندگی معاصرشان خیلی قوی‌تر است. به عبارت دیگر شهرهای دیگری در اروپا هست (مثلن فرانکفورت یا مادرید یا لاهه یا حتی برلین) که شاید به اندازه وین نمایش و جاذبه توریستی ندارند ولی برای زندگی جوانانه جای فعال‌تر و زنده‌تری هستند. این را نوشتم تا بگویم که شما نمونه متعادل از شهرهای اروپایی را تجربه نکردید. وین تقریبن یک استثنای فریبنده در نگاه اول است.

مرسده گفت...

سلام گیس جان

مثل همیشه خیلی‌ قشنگ نوشته بودی، از نتیجه گیری‌هات خیلی‌ خوشم اومد. اما اگه یک هفته دیگه مونده بودی، شب طولانی موزه‌ها بود و می‌خواستم بهت پیشنهاد کنم که بری. در ضمن من یه سوال دارم، چطور می‌تونم برات یه پیغام بفرستم بدون اینکه اینجا همه اون رو ببینن؟

محبوب گفت...

فکر میکنم قسمت سخت برای کسایی که میخوان تصمیم بگیرن که کمبود های اینجا میبینن و نمیدونن اونجا به چی خواهند رسید.
ولی از پستتون خوشم اومد.:)

ناشناس گفت...

عمرا فحشت بدم! به عنوان کسی که قبلا عشق خارج بود و الان، به دلیل تجربه های هر چند اندک ،به نظرات خودت رسیده ،باز هم میگم تکبیییر!!
کاملا باهات موافقم! فقط اومدم همینو بگم!دریافتهای ما هم همینه! این حس ماکیت یا همان خودی بودن! خیلی ارزش داره! اینجا حتی اگه شهروند درجه چندم هم باشی، باز این حس رو داری! اما جاهای دیگه ...! اینجا ماااااام وطنه

بابای آیدا گفت...

با اون غیر علمی ترین بخش دریافت ها کاملاً موافقم.

بونه گیر گفت...

سلام گیس طلا جان! امیدوارم همیشه از این راه های تنفس برات فراهم بشه که با سلامت بیشتر بتونی کار مورد علاقه خودتو انجام بدی.در ضمن میشه خواهش کنم اتریش رو دیگه به غلط اطریش ننویسی این املا مال خیلی وقت پیشه که دیگه منسوخ شده همونطور که دیگه تهران رو «طهران» نمی نویسی
ارادتمند نوشته هایت

فرناز گفت...

من با همه‌ی نتیجه‌گیری‌هات موافق نیستم. ولی قبول دارم که منصفانه نوشتی خیلی. ولی به نظر من وین به این سه شرط میتونه انتخاب کسی باشه: شرط اولش اینه که پولت رو نخوای خودت دربیاری ، شرط دومش اینه که زبان بلد باشی ( یاد بگیری ) شرط سومش اینه که قصد موندن به هیچ وجه نداشته باشی. در غیر اینصورت اصلن خوب نیست. یعنی بهتره کسی که میخواد از هر نظر سرمایه گذاری کنه بره یه جای دیگه . اولیش به این دلیل که کسی که دانشجوئه اجازه کار نداره. بهش هم نمیدن به این راحتی. بورس هم خیلی خیلی کم و استثناس گرفتنش ( یعنی حساب کردن روش غلطه). دومیش که واضحه. سومیش هم به این دلیل که قوانین موندنش خیلی سخته برای کسی که دانشجویی اومده.
اینا رو نوشتم برای اونایی که واقعن به وین اومدن فکر میکنن. خیلی‌ها میان و واقعن تو خرج خودشون رو دراوردن میمونن. ولی اگه کسی خرج تحصیل و زندگیش رو پدرش میده و کوتاه مدت میخواد درس بخونه خیلی خوبه. تجربه‌ی خوبیه. مخصوصن اگه تو خوابگاه زندگی کنه و با جمع‌های دانشجویی قاطی شه. البته سیستم آموزشیش طوریه که معمولن بیشتر از بقیه کشورا درس آدم طول میکشه ...
بقیه‌اش هم که تو نوشتی و به نظرم درسته :)
به چیز هم اضافه کنم که همیشه استثنا تو همه چیز وجود داره. من کلیاتو گفتم.

ح.ق گفت...

فرناز در مورد معیار سه من نظرم اتفاقن بر عکس تو است. تحصیل در اتریش به نظرم برای کسی خوب است که می‌خواهد آن‌جا بماند. چون سیستم آموزشی رایج اتریش (استثناهای معدود به کنار) خیلی محلی است و ارتباطات جهانی چندان گسترده‌ای هم ندارد کار پیدا کردن در جهان انگلیسی زبان و کشورهای بزرگ اروپایی مثل فرانسه برای کسی که اتریش تحصیل کرده خیلی آسان نیست. بسیاری از شرکت‌های بزرگ جهانی اساسن برنامه استخدام در اتریش ندارند. لذا اگر کسی قصد رفتن به کشور دیگر را دارد به‌تر است وقتش را آن‌جا تلف نکند.

ناشناس گفت...

بسیار ممنون
خیلی عالی بود

منتظر نوشته های آینده شما هستم
موفق باشی


شاد زی

شهرزاد گفت...

يعني واقعن خودشون اون همه زيبايي رو نمي بينن؟ پس بايد كور باشن و من بعيد ميدونم.
من حتي فكر نميكنم اين همه زيبايي واسه آدم عادي بشه.

Unknown گفت...

خانوم خانوما, من تمام آرشیوتو خوندم و باید بگم تو دختر قوی و با اراده و محکمی هستی. امیدوارم همیشه شاد و سالم و سرحال باشی, هم خودت هم خونوادت. دوست دارم
mastdel@blogfa.com

سنــدباد گفت...

سلام گیسو جان
( اول بیا بغلم خوب ماچت کنم - اینجوری میذاری میری دلمون تنگ می شه خوب )
آخیش ش ش ش !
خوش اومدی
خیلی از خوندن سفرنامه ت کیف کردم مث همیشه
ایشالله بازم هی سفر بری به جاهایی که دوست داری و خوش بگذرونی
از این مطلبت خیلی خوشم اومد . احشاش می کنم منم اگه چشمم به خارج بیفته خیلی شبیه همین فکر می کنم
می دونی ؟
منم اینجوریم که چیزایی که خوشایندم نیس نمی بینم و یادم نمی مونه ... واسه همین خاطرات بدم زود از یادم میرن
یه کم ناامیدم کرده این خصلت چون فکر می کنم اینطوری نویسنده ی خوبی نمی شم
شاد و پیروز باشی
همیشه با شوق و ذوق این ص رو باز می کنم
همیشه برامون بنویس لطفا
مووووووچ

نسیم صبا گفت...

سلام من یکی.دو ماهی هست که وبلاگتو میخونم واقعا وبلاگ جالبی هستش
من که حسابی خوشم اومد

حواس پرت گفت...

ممنون. تحلیل خوبی بود. مختصر و مفید. با بخش زیادیش موافقم.

گیس طلا گفت...

اي ميل بزن مرسده جان
gistela0@yahoo.com

زرافه خوش لباس گفت...

حتما اين پستت را به خواهرم ميگويم بخواند. او پارسال با پذيرش تحصيلي رفت سوئد با همسرش و بعد از يك ترم به دلايلي كه خيلي خوب بيان كردي برگشت و ايران را انتخاب كرد براي زندگي و كلي هم دري وري شنيد از آدم هايي كه نسنجيده حرف مي زنند.

ني ني گفت...

خوشمان امد
رسيدن به خير . خوبه اين سفرنامه هاي طولاني و البته جذاب تموم ميشه و نوبت به كامنتهاي كوچولو و بامزه ميرسه .
دانشجوها
دختر خاله
همكاران هنري
اره ديگه هر چي باشه ايران خودمونه

کیقبا د گفت...

از معدود خارج رفته هایی هستی که سعی کرده ای راجع به اونجا دقیق و منصفانه بنویسی .
ممنون . واقعا" بدردبخور نوشتی .
و اما ...
حیف از ایران حیف از ایران حیف از ایران ... صد حیف از ایران حیف حیف
...
سعدیا حب وطن گرچه مقامی است بلند
نتوان مرد من اینجا که بسختی زادم
...
حیف و صد حیف از ایران ...
اگه یه روز توو این مملکت اختیار دار بودم یه قانون میذاشتم و یه بودجه کلان واسه مردمی که بخاطر دیکتاتوری از کشورشون فرار میکنن و به ایران پناهنده میشن و امر میکردم همه بهشون احترام کنن . سرشون منت نذارن .بهشون محبت کنن .همزبونی یا همدلی کنن ...
حیف ...حیف از ایران
حیف و صد حیف از ایران

پوپک گفت...

رسیدن به خیر گیس طلا بانو

ناشناس گفت...

نه نه نه خيلي هم جالب بود من تازه با شما آشنا شده ام ولي احساس ميكنم كه بايد ادم خوشمزه اي باشيد و از نوشته هايت احساس خوبي به من دست مي دهيد

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

خب می تونم اعتراف کنم که این سفر نامه ات خیلی شیرین و دلچسب بود و حسابی اینو می ندازه تو ذهن آدم که خب خارج هم خیلی بد نیستا! حالا بریم اونجا
اما خب واقعا مرسی که نتیجه گیری خوبی کردی آخرش و چشم و گوش مارو باز کردی!
من که خیلی خارج نرفتم اما خب این قسمتی که چیزهایی که اینجا دوست داری و لذت هایی که اینجا می بری اگه زیادن و خوب، هنوز اینجا جایی که باید موند رو خیلی قبول دارم امیدوارم هی بری مسافرت های خوشگل خوشگل هی سفر نامه بنویسی
thanks a lot

sahar گفت...

it's exactly it!the seesaw of risks and benefits! s

Unknown گفت...

orupa to nemidoonam amma canada man ehsase ghorbat nemikonam.shayadam chon hame kaso karam in ja hastan. khoshhalam ke ke vaghyat ro tozih dady :)

حقوقدان پاريسي گفت...

من باهات كاملا موافقم و برام جالبه كه در مدت به اين كوتاهي اينقدر خوب ديدي. فقط چيزي كه در معادلات يادت رفت اضافه كني اينه كه اين آرامش اعصاب، ازادي انتخاب و تصميم گيري، امكانات بهداشتي و رفاهي كه اين جا هست در ايران يا نيست به هزاران دليل سياسي، اجتماعي و اقتصادي و يا فقط براي طبقه خاصي هست.

ناشناس گفت...

هر انسانی بر حسب سلیقه و شخصیت یک الویت خاص داره.این اولویت برای بعضی ها وابستگی های خانوادگی و عاطفیه - برای بعضی ها مفهوم وطن و خاکه -برای بعضی ها هموطنه- بعضی ها فرهنگ و سنته - و بعضی ها مثل من،‌آزادی ،‌هوا برای تنفس. و یک آسمان آبی خیلی بزرگه. باشرایط فعلی ایران داشتن همه اینها با هم ممکن نیست........ شما هم - گیس طلای عزیز- یک کمی داری از موضع مرفه بی دردی صحبت می کنی. اگر شما امکانات سفر های مکرر در ایران و اروپا رو نداشتی باز هم همین نظر رو داشتی؟؟‌ میدونی همین یک ماه سفر چقدر شما رو برای ٦-٧ ماه زندگی تحت فشار ایران آماده می کنه؟؟‌ و نتیجه اخلاقی اینکه زندگی درایران برای اون بیچاره هایی که پول سفر به شاه عبدالعظیم رو هم ندارند به اندازه شما شیرین نیست.......

فرناز گفت...

ح.ق
من فکر میکنم تو داری در مورد رشته های انسانی صحبت میکنی. ومن در موردفنی.
به هر حال تجربه‌ی من کاملن یه چیز دیگه میگه کما اینکه من با تحصیلات اتریشم تقریبن همه جا میتونم کار کنم( که دارم میکنم). چون زبان فنی بین المللیه . منتها دارم میبینم کسانی رو که به هیچ طریقی نمیتونن بمونن تو اتریش بعد از تموم شدن درسشون . کار سیاه کردن هم که جزو گزینه‌ها حساب نمیشه.
به اضافه اینکه تو دانشکده‌ی ما اصولن همه چیز بین المللی و انگلیسی بود. حتی شرطشون برای نوشتن پایان نامه اینه که باید انگلیسی بنویسین...
اگه تو حامد باشی که کلن ما بحث نداریم چون تو هر چی میگی رو من برعکسش رو تجربه کردم. یعنی دقیقنا. چه راجع به آدما ، چه شرایط ...
ولی تجربه ی من به تجربه‌ی بقیه دوستام و فامیل نزدیک تره...

فرناز گفت...

اون جمله‌ی بحث نداریم رو به شوخی نوشتم . امیدوارم بد خونده نشه :)

رامک گفت...

می دانی همه ی حرف دل مرا زدی؟
می دانی چه قدر سرزنش می شوم که نمی خواهم بروم؟ که عقلم نمی رسد!!! که آنجا امکانات بیشتر است؟
فقط مرسی که صادقانه نوشته بودی! مرسی که جوگیر رفتن نشدی. اینطوری احساس می کنم در تصمیمی که گرفته ام تنها نیستم. که فقط من نیستم که خلاف رودخانه دارم شنا می کنم.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...