۸ مهر ۱۳۸۸

گوش بده بقیه هم چی می گن ...

من با تغییراتی متن ای میل یکی از خواننده گانم را اینجا می گذارم برای باز کردن پنجره های بیشتری به این موضوع:
سلام گیس طلا
امروز ختم کلامت را خواندم. اگر چه مثل بیشتر ایرانی ها به قضاوت دگم علیه اروپاییها نپرداخته بودی اما همان رگه را می شد در کلامت خواند. من اتریش نبوده ام اما خیلی با چند اتریشی دوست بوده ام. مردم اتریش و تمام اروپا مثل هکه ادم های دنیا نیاز به ارتباط دارند. روابط اجتمایی روابط عاطفی و و.و همه این ارتباطات در این جواع نیز وجود دارد البته اگر انسان دگم هایش را به دور بیفکند و در جامعه عجین شود. بله کار روزانه و تنگ خانواده و یا با دوستان هموطن وقت را پر می کند تو را و مرا منفعل می کند به نوعی. منفعل و دور از جامعه جدید. چرا که بیرون اتفاقات زیادی می افتد. جوانان اینجا هم مهمانی های خصوصی خود را دارند. وقتی من دختر و یا پسرم را به هر بهانه منع می کنم تا در این مجالس شرکت نکنند یعنی که در پیله خود می رویم و دور می مانیم. من در شمالی ترین کشور اروپا زندگی می کنم تعداد دوستان غیرایرانی من چه خانوادگی و چه شخصی بسیارند . مهمانی داریم. دریا و کوه و جنگل می رویم. سینما و تاتر و غیره می رویم. من فکر می کنم همه چیز بسته به خود ادم است. البته منکر غربت و دلتنگی هایش نیستم. به خصوص وقتی که اهل هنر باشی و نستالوگی داشته باشی به خاکی و هوایی که در ان نشو و نما نموده ای.
من ادم مذهبی نیستم و می دانم چه بر ما گذشت به نام مذهب اما هر محرم دلتنگ جنوبم می شوم و نوحه های شروه گونه اش. باز هم بگویم ادم خودش انتخاب می کند.بودند دوستان هنر مندی که چپ و راست گله می کردند گفتم تو به زبان همین کشور بنویس و یا کار خلاق بکن تا ارتباط بگیری. خودم کردم و موفق هم شدم . من به این زبان می نویسم برای اینه ای جا زندگی می کنم اما من ایرانی می نویسم و انها هم می خوانند .
وقتی که نا چاری در جایی زندگی کنی می شود با حفظ هویت فرهنگی ات جزیی از جامعه مهمان شد.
وراجی کردم؟ نه؟ ببخشید.
من از نوشته های گزارش گونه شما و به خصوص عکس هایت خوشم امد

۱۰ نظر:

نگار ایرانی گفت...

راست میگن جنوبی ها خونگرمند،این هم یک نمونه اش.

simin گفت...

دستهای هدر رفته را
در دستهای تو می گذارم
خشک میشود یا بارور؟
دعوتی[گل]

هیوا گفت...

سلام! به نظرم هر کسی نگاهی داره به زندگی و درسته که ممکنه دو یا چند نفر جهانبینی مشابهی داشته باشند. اما تطابق کامل ندارند. حالات یک فرد هم یکسان نیست شاید بعضی وقتا هیچی در هیچ جا آرامش و لذتی رو که بوی کاهگل خیس اول غروب در یک روستای ساده بهت میده نتونه بهت بده. بعضی وقتا هم دیدن مظاهر تکنولوژی مست زندگیت میکنه. بعضی وقتا هیچی در دنیا اندازه ی خوندن یه رمان که میدونی زاییده ی تراوشات ذهنیه یه انسان شاید بیماره از خود بیخودت نمیکنه و بعضی وقتا یه بغض یا بهتره بگم یه گریه ی مونده لابلای کتابچه زندگی یه هو سر باز میکنه و به اوج لذت می رسوندت و.........
و این رقت قلب چه بزرگ است و چه عظمتی را در خود حمل میکند دوست من!

محبوب گفت...

ادم هر جا که زندگی کنه چه غریب باشه چه نه میتونه کاری بکنه که از زندگیش لذت ببره.منه بد ادا واسه محل زندگی به این یکی رسیدم:)البته مطمئنا غربت خیلی سخته ولی میشه ازش لذت برد اگر واقعا بهایی که براش پرداخت میشه ارزشش رو داشته باشه:)

ناشناس گفت...

manam fekr mi konam ye dogmiati voojood dare yani masalan to tarjih midi ke iran jaye behtari barat bashe bara hamin fek mikoni ke behtare(be in migan dogma?!:p) !man otrish naboodam vali paris boodam! va be nazaram oomad ke in chehre haay afsorde i ke enghad too in jaame mibinam oonja nis va mardom ta hade kheili ziadi az zendegishoon lezat mi baran! ma tooye jame i zendegi mikonim ke az badihitarin hoghooghemoonam mahroomim! be nazaram bara har adami ke delesh mikhad hoghooghesh roayat beshe va be hooghoogh adamam ehteram bezare gharb !! makhsoosan europe kheili jaye monaaseb tari baray lezat bordan az zendegie! shayad inke bazia iran o tarjih midan bara ineke chaareye dige i nadaran!!

Naazi گفت...

یکی از دوستان من حرف خوبی زد- زندگی در ایران یا مهاجرت مساله ای بسیار شخصی ست. هیچکس نمیتونه برای بقیه نسخه زندگی تجویز کنه. گیس طلا هم نظر خودش رو گفت. نه اینکه بخواد به بقیه بقبولونه که ایران بهتره!! در ضمن زندگی هر جای دنیا مشکلات خودش رو داره- هرجایی متفاوته- منتها اگر ایران حکومت دیگه ای داشت ٤٠% مشکلات حل بود! بقیه به قوت خودشون می موندن تا مردم تصمیم بگیرن. شعور اجتماعی هم تزریقی نیست. بعضی ها میگن به تک تک آدمها بستگی داره که غلطه. شعور اجتماعی رو فرهنگ زیر بنایی و روشنفکران و سردمداران یک مملکت ترویج میدن. خیلی ها هم مجبورن که رعایت کنن.

ناشناس گفت...

با خواننده ت مافقم. خصوصان اينكه زبان همون پله هست....پل اصلي.....دوستي هاي اينجايي ها فرق داره..بيش تر از ماها منطق واردش هست . انسانيت...خوش باشي

ناشناس گفت...

دوست گرامي

با سلام

به نظر من چيزي كه در مورد مهاجرت مهمترين مسئله است پايان تداوم مهاجر بعنوان عضوي از جامعه استִ به عبارت ديگر يكي از هدفهاي انسان از بچه دار شدن مبارزه با اين واقعيت است كه انسان ميرنده و نا پايدار است ִ ولي جامعه پايدار است ִ فرزندي كه در جامعه اي رشد كند كه والدين او به آن تعلق دارند به نوعي تداوم والدين است زيرا در فرهنگي مشابه , محيط جغرافيايي مشابه و استانداردهايي مشابه رشد يافته است ִ شكاف بين نسلها نيز در حد بومي خود باقي مي ماند ִ در يك خانواده مهاجر با همه تلاشي كه نسل اول مهاجر انجام دهند,نسل دوم با جامعه والدين هيچگونه نزديكي و هماهنگي احساس نميكند و بالطبع بيشتر شبيه يكي از هم نسلان خود در جامعه جديد ميگرددִ در حقيقت نسل اول مهاجر به سختي بايد قبول كند كه فرزندانش ديگر اجتماعي كه آنها به آن تعلق دارند را تداوم نمي بخشند و نسل سوم كه هيچ ايده اي از جامعه آنها نخواهند داشت ִ البته دوري از جامعه اوليه بر نسل اول نيز تاثير خواهد داشت و برداشت و رفتار او از اجتماع در زمان مهاجرت متوقف ميشود و تغييرات اجتماعي و فرهنگي جامعه خود را تجربه و احساس نخواهد كرد و اين نوسان احساسي بين حال و گذشته بسار سخت است ִ

قطره درياست اگر با درياست ورنه او قطره و دريا , درياست

با احترام

كامران سپهري

سالومه گفت...

سلام گیس طلا:) مدت زیادیه که اینجا رو میخونم اما فکر میکنم بار اول یا دومه که پیغام میگذارم. اول این که بسیار لذت بردم از سفرنامه شما به خصوص بخش مربوط به موزه ها و خوراکی ها :)) دوم این که لطفا اگر فرصت و البته حوصله ی یه دانشجوی هنر رو دارین من چند سوال دارم . ممنون میشم اگر کمکم کنید. در مورد خوندن دکترا در ایران هست. شاد باشید هر جا که هستید .

ناشناس گفت...

راستش به نظر من بر می گرده به ریشه ها .
اصلا قصد توهین به کسی ندارم . به هیچ عنوان .
اما وقتی آدم جوان تر باشه می تونه راحت تر مهاجرت کنه . مثل نهالی که راحت می تونی جا به جاش کنی . اما وقتی سن بالاتر می ره دیگه دل کندن از ریشه هات در ایران سخته .
خیلی ها در همین ایران راحت از شهرشون میان تهران . اما اونهایی که ریشه های خیلی قوی تری دارند سخت تر مهاجرت می کنند .
به هر حال فکر می کنم گیس طلا ریشه های قوی ای در ایران داره و نمی تونه جای زیاد دوری بره .
ریشه هایی مثل مادر و خانواده ، اعتبار اجتماعی ، شغل ، احترام و ... .
ریشه هایی که در دل داریم یا ریشه هایی که به واسطه آنها در جامعه شناخته می شیم .
گیس طلای عزیز و دوست داشتنی ایام به کام شما .
مژگان

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...