۱۵ مهر ۱۳۸۸

جو زده

یه دختر بچه از این کلاس اولی ها با یه صدای نازک و یه عینک و یه دسته گل تو دستش بهم گفت: ببخشید خانم می شه منو از خیابون رد کنید؟

چنان دچار احساس مسئولیت شده بودم که نزدیک بود دوتامون بریم زیر ماشین

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا این روحیه شما آدمروذوق زده می کنه.
زهره

آوامین گفت...

این یه کلمه ایه که توی گیلان به کار میبر ن !انزلی چی !بالا بری پایین بیای همین لغت به کار میره...مثل خیلی از لغات دیگه...حالا یعنی همه مردم گیلان دیوونه ان ؟نمی تونی بگی انزلی ایه !میخندن بهت !توی دهن هم خوب نمی چرخه...میگن فلانی انزلی چیه !
از قدیم قدیم تا الان...

کیقباد گفت...

حتما" بعدش دختر بچه بهتون گفته : خانوم میخواین باهاتون بیام که یه وقت خدای نکرده زیر ماشین نرین !

Hassan گفت...

به نظر من بيشتر احساسي هست تا جو زدگي، منم اينجور وقتا اينقدر اشك تو چشم جم ميشه كه ديگه خيابونو نمي بينم ;)
ولي من ترجيح ميدم پير مرد و پير زن ببرم اونور خيابون كه اگرم چيزي شد بگم: "خوب عمرشو كرده بود‌ديگه"!!!

پوپک گفت...

ای جان . الان دارم چهره مضطرب گیس طلا رو تصور میکنم هنگام رد شدن از خیابون

زهرا گفت...

تو خدایی گیس طلا!!
یک ساعته دارم میخندم با این تصویری که ساختی..

بـانـو گفت...

دنبال دردسرین؟:دی

ولی واقعا از سفرنامه تون لذت بردم :) خدا نصیب ما هم کنه

بچه گربه گفت...

این روزها انگاری همه دچار گرفتگی از ناحیه ی جو میشن !
.
.
.
یه سوال...شما احیانا مشهدی نیستی؟!!

زرافه گفت...

آااااااخ. منم اين جور موقع ها همچين جوگير مي شم

محبوب گفت...

احتمالا از اون زبون دارهاش نبود که با اعتماد به نفس بگه بیاین من ردتون میکنم؟:)

حوا س گفت...

این دختره کارش همینه . میدونی تا حالا چند نفر را با همین شگرد کشته؟

sophie گفت...

آخرش چی شد؟ رد شد؟
؛)

زهره اسدپور گفت...

یادم باشه نازلی رو تنها نفرستم مدرسه!

علی گفت...

امان از جوگیری!

نی نی کوچولو گفت...

هااااااااا دلم واسه این ماجراها یه ذره شده بود .

Al گفت...

کم کم داشتم به این فکر میکردم که بلاگ در حمایتت بزنم. پست اولشم بنویسم:" گیس طلای ما رو بردن، دارن باهاش پز میدن "

نسیم صبا گفت...

خیلی با حال بود
هروقت بهش فکرمیکنم خندم میگیره
قیافه دختر بچه بعداز عبور از خیابون دیدنی بوده

مليحه گفت...

آخه فكر نمي كني وقتي آدم اين رو بخونه وقاه قاه بخنده بقيه كه نشستن دارن فيلم مي بينم فكر مي كنن اون يكي خل شده.
نمي دوني شوهر و برادر شوهر و برادرم چطوري چپ چپ نگام كردن.
تو خيلي باحالي گيس طلا! گمونم بايد كوله بارم رو بردارم و بيام شهر پيدات كنم.

زیژخک دیوانه گفت...

اگه دختر بودم می گفتم: آخیییی خاله دوسِت داشتم
حالا که پسرم می گم : ریدی خو

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...