نیمه شب است. از کابوسی بیدار شدم که در ان مردم مردگان خود را می خوردند. مردگانی که نیم زنده بودند و مارهای هراسناک بزرگی که گرد همه اینها می لولیدند.
در صحرائی این چنین می دویدم و هر نجات دهنده ای خود به موجودی هراسناک تبدیل می شد. تا زمانی که باران امد و همه اجساد زنده و مرده بی حرکت شدند و من بر زمینی پر شده از قطعات بدن، به سمت جاده به راه افتادم.
۱۶ نظر:
چه خواب ترسناکی!!!!
ر شبیه کلیدره.وقتی نبش قبر میکنند و ماری توی کاسه سر مدیار چنبره زده
و اما پست بعد
سفرنامه مربوط به همین جاده می باشه
ba in khab ke adam nesfe omr mishe
واقعا چه خواب ترسناکی! بازم بعدش تونستی بخوابی؟ چیزی انقدر زیاد اذیتت می کنه تو این روزها؟
خوب باشی همیشه
و آموخته ایم که چگونه پس از این روزها و شبها، رویا ها و کابوسها باز برخیزیم و زندگی کنیم. گویا هرگز صحرایی چنین نبوده است.
میگن روزگارش سیاه شد . یا میگن فلانی روزش عین شب تار شده .
و از پس این روزهای سیاه و تیره و تار ، روزهایی سیاه تر از شب و شبهایی چون روزهایمان ! بعدها خواهند گفت :
فلانی شبش شده عین روز !!!
عجيبه
2-3 شب پيش يكي از همكارا خواب مردن خودشو ديده بود !!!
عجب عنوانی ؟!!!!
in khaba dige shabo rooz nadare .be ghole khodet mesle roozhamanone .vali hatman khayli azyat shodi az didanesh
tarasknaak bood
خواب بود این ؟!چقد بد...می خواستی صدقه بندازی
به نور احتیاج داری به نور...
نور در هاون بکوب!
عزیز ،چیکار می کنی با خودت؟ آدم سالم که از این خوابها نمی بینه!
ببخشید مشکیه.اما بیا
اي واي چه وحشت؟
ولي موافقم كه اين خوابت عين روزمان است. من بعضي وقتها كه وضع داغون خيلي ها رو مي بينم حس مي كنم رو بدن له شده بقيه راه مي رم.
عنوان قشنگي براي پستت انتخاب كردي.
ارسال یک نظر