۵ آذر ۱۳۸۸

مردان کوچک


وارد مغازه باریک و لاغر ابمیوه فروشی شدم. دو پسر جوان در ان کار می کردند. گفتم که همان معجونی را می خواهم که دوستم اینجا خورده و نامش را نمی دانم. نشانی هایش را دادم و انها فهمیدند کدام است. بادستپاچگی از من می پرسیدند که دوستم خوشش امده یا نه؟ گفتم حضور من در اینجا دلیل براین است که خوشش امده

روی صندلی کوچک در راهرو تنگ نشستم. مردم بیرون با دیدن من به این ابمیوه فروشی فقیرانه اعتماد می کردند و داخل می شدند.

دو پسر با جدیت در حال درست کردن معجون من بودند و زمانی که ظرف را جلوی من گذاشتند، تلاششان برای تزئین مضحک ان لبخند بر لبم اورد.

اولین قاشق را که در دهانم گذاشتم متوجه نگاه از گوشه چشم یکی از انها شدم.

و بعد جشنی بود از موزها و اناناسها و پسته ها و کنجد ها و نقلهای رنگی پنهان شده در بستنی...

و زمانی که برای حساب کردن رفتم. یکی از پسرها با صورتی پر از جوش بلوغ با نگرانی از من پرسید: حالا تعریفی هم بود؟

می خواستم ماچش کنم

۲۷ نظر:

سارا گفت...

اه اه اه بده دختر باید سنگین باشه گیس خانوم!
مگه یه معجون چقدر ارزش داشت؟خانم

کیقباد گفت...

همه چیش خوبه فقط همین نقل های پنهان گاهی کار دست دندون میده . بس که سفتن
یاد معجونهای قدیم بخیر . بستنی نداشت که سردیش ناغافل باعث تیر کشیدن دندونات بشه . یک لیوان عسل بود و مخلفاتی که شما گفتین البته بدون نقل و عصر پنجشنبه و شبهای جمعه و مشتریان فراوانی که داشت . قدیم یعنی همین ده پانزده سال پیش !

غروب بنفش سابق گفت...

آخی

برفی گفت...

حالا ماچش کردی یا نه؟؟؟؟؟؟؟


ببین چقدر خوشحال شدن طفلکیا..

راستی موهات در چه حالن؟
این تاتیانا ( سریال ویکتوریا)رو میبینم یاد تو میفتم..

اصلا هم خندم نمیگیره کلی هم حال میکنم!
گفته باشم !!

مریم گفت...

خب کاش می نوشتید کجاست ماهم بریم خوشحالشون کنیم!

مهراد گفت...

تو هم بعضی وقتها مثل من خودت رو تحویل میگیری
زندگی رو اونجوری که نیست ، به نفع خودت میبینی

دناتا گفت...

آخی.. بازم برو. دوستات هم ببر تا بیشتر ذوق کنن.

Azadeh گفت...

khob akhe to gis talaye mehraboooniiiiii

seabird گفت...

اینطور که تعریف کردید ارزش یک ماچ رو داشته ;)

ناشناس گفت...

آدرسش رو بنويس تا ما هم تست كنيم!

Mahsa Sh گفت...

آخی! خیلی قشنگ بود.

maahoor گفت...

ba hameh oun joushaa bazam delet khast machesh koni....vouuuy

کیادخت گفت...

سلام گیس طلا خانم جونم!

شاید منو یادت نیاد، من همونم که برات از ترکیدمان دلم گفتم!!
حالا یه وبلاگ زدم و گاه گاهی یه مطلبی که دلم رو تکون داده یا خیلی باهاش حال کردم رو میذارم.هر از چند گاهی هم مرورشون می کنم تا سیر حرکت خودمو یادم نره!
از نوشته های خوب و دلگرم کننده ات بی نهایت ممنونم.

لاغر گفت...

اين چيزا رو مينويسي از فردا همه ميرن آبميوه و بستني فروشي ميزنن.

نگار ایرانی گفت...

خوب خر کردی طفلکی ها رو!این هم یک روش جدید تحویل گرفتن جنس خوبه؟ ساده بودن طفلکی ها.

sima گفت...

اشکم در اومد!

شهرزاد گفت...

خوب آدرس بده؟شیر که توش نداشت خواهر ؟؟؟

مریم گفت...

کاش بگین کجاس اگه شد ما هم بریم ...

ناشناس گفت...

اینکه می خواستی ماچش کنی به دلیل ماده "ماچ آور"ی بوده که اون دو تا نوجوان جوشی در اون ویتامینه ( معجون اسبق ) ریخته بودن . باز هم خوب تونستی بر تاثیر اون ماده ماچ آور غلبه کنی ! بهت تبریک می گم .

ناشناس گفت...

آدرس آدرس آدرس :) چند وقتی است هوس شدید معجون کردم و معجون خوب پیدا نمیکنم. تازه این وضع زمانی که این بچه رو قورت دادم بدتر شده...

sofalineh گفت...

kash hamishe in hesse "jalbe rezayate moshtari" ro hefz konan ! motasefane kheili az kasebhaye ma vaghti shekameshoon sir mishe in dastan ro faramoosh mikonan
midooni khanoom shirazi 3-4 ta weblog hast ke man har rooz mikhoonameshoon va "gistala" avalineshoone va ghesmate morede alagheye man ham safarnameha va masalhaye shirazi ke madare bozorgvaretoon migan , hast .
shad bashi

پنجرۀ امید گفت...

salam
mishe lotf konin begin kojast in majon foroshie kochiki ke inghadr majoonash doostdashtanie..?!
mamnoon misham

taraaaneh گفت...

من هم دلم خواست ماچش کنم. محکم.

محبوب گفت...

خوب بیاین و ادرس بدین تا بقیه هم برن هی سر بزنن و این دو تا جوون خوشحال بشن:)

Yasmean گفت...

خیلی لطیف بود
مرسی

مهدي خادم گفت...

سلام
آدرس

هیچک گفت...

ای جاااان

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...