برای آزمون پایان نامه اش ازم موسیقی می خواهد که سوژه را غمگین کنه
می گم: چه نوع غمی می خواید؟ اخه موسیقی می تونه انواغ غم ایجاد کنه
می گه: چطور؟
میگم : این غم شیرین، این یکی غم حسرت وتنهایی، اون یادآوری دردناک، اون یکی غم قلب شکسته و معشوق از دست رفته، اخری غم مرگ عزیز را یاداوری می کنه
می گه : پس این چیه؟
می گم :این دیگه غم نیست... این پایان جهانه ..مرگه...
سی دی ها را جابجا می کنم و به همه نواهای زندگیم می اندیشم.. در این همه سالهای که بر من گذشت..بر ما گذشت...
و فکر می کنم پس از نوای مرگ، زمان آن موسیقی دیگر می شود آیا؟
۹ نظر:
همشهری خوبم خیلی نوشته هاتو دوست دارم. خواهش میکنم غمگین نباش. یادت باشه ما همه با هم هستیم. خوشحالم این فرصت پیش اومد تا این رو به همدیگه بگیم. این رو غنیمتی میکنیم برای آینده مون...
ایشالا نوبت اون یکی نمیشه هیچ وقت . اینبار سی دی های شاد رو ورق خواهیم زد .
٤:٣٣ ساخته جان ميلتون كيج
آها
حالا این شد پست.
سلام گيسو
اين پست شبيه شعر بود
خصوصا بيت آخرش كه خيلي ناب بود
كاش اسم اين ترانه هاي غم رو هم ميذاشتي كه مي شنيديم ...
آره میشه. ولی ما دیگه نمی شنویمش.
mokhlesim abjiii! maloome ke zamane oam mishe! albate behtare intori begam, ke zamen oon be nazaram jarieee! mesle navaye gham ke jarieee.. mamzooj be ham
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست ...
من آمدم يه چيز ديگه بگم. اين وبلاگ رو براي اولين بار پيدا كردم و خوندم. بعد از خودم پرسيدم چرا؟
ارسال یک نظر