وای بچه ها بدبخت شدم
بچه ها ی که اومده بودن خونم برا تولدم فال حافظ گرفتن ..اقا یک غزلی اومد ی...یک غزلی اومد ..یک پیش بینی کرده بود که هنوز داره تمام تنم می لرزه...فکر کن من عاشق بشم ...بعدم از اون مدل هجران یاری ها ...که دهنت سرویس و دل ودست بدادی و ..سوختی و جر خوردی و اشک خون و اینا
یعنی فکر کن بعد از چهل سال برداری جلوی این همه عالم و ادم (که شما باشین) بخوام چس ناله کنم و عشقولانه در وبکنم ...یعنی رسما ابروی این چهل سال را ببرم زیر سئوال
حالا درد این موضوع که قراره من از فراق یار ریق رحمت را بخورم به کنار، فکر لبخند های عاقل اندر سفیه شما بیشتر عذابم بده
اخه من که می دونم دهن لقم و طاقت نمی یارم ماجرا را به شما نگم ...وای حتی تصورش هم وحشتزده ام می کنه ...فکر کنم؟ یعنی چی؟ اخه این چه سرنوشتیه که در انتظارم...این همه سال در ساحل سلامت به ریش همه عشاق خندیدیم ..حالا نکنه جدا ؟ وای نه ..
حالا شاید حافظ خواسته یه شیطنتی کرده باشه ها ؟ اره دیگه نه؟ اذیت کرده؟ همشهری شوخیه دیگه ؟ تو رو خدا؟ همینه دیگه نه؟
۳۴ نظر:
یعنی بالآخره بعد از این همه مدت، چیزی که باید بشه داره میشه؟ :))
حالا خیلی هم بخوایم خوش بین نگاه کنیم، میتونیم بگیم که برای تولد، حافظ هم خواسته یه شوخی ای با همشهریش بکنه، هوووم؟
چه شود :دی به به
نه!!!
کاری نداره که،تو واسه ما تعریف میکنی،ما هم نمیخندیم،چون هر کی بخنده خره!
ولی واقعا برات دعا میکنم عاشق بشی.
همشهریت از این حرفها زیاد میزنه. تو جدی نگیر. ولی عاشق شدن خوبه البته نه اون عشقهایی که با هجران و اشک و اه وو اینهاس. برات یک عشق بدون هجران و اشک وآه آرزو میکنم.
اين حافظ شوخي هاش هم جديه! بدبخت شدي رفت گيس طلا!
گیس طلا جان! این همشهری شما دو دفعه در زندگی ما همینطوری پوزه ما رو به خاک مالید! آی سوختم! آی سوختم! اما فکر نکنم با آدم شوخی داشته باشه. یعنی با من که نداشت.
انشالله راست باشه آی دلم خنک میشه اصلا هم ازت نمی خندم همشهری حافظ کارش درسته
این هفته نمی تونم برم حافظیه اما وقتی برم حتما ازش می پرسم. راستی خواهرم که وبلاگ تو رو به من معرفی کرده از روی تاریخ تولدم که گذاشتم فهمید من هستم زنگ زد گفت تو برای گیس طلا نوشتی
گفتم آره . حالا فضول خانم می دونم میای کامنت های گیس طلا رو می خونی این یکی رو هم من نوشتم . حالا حرفی داری بگو .
ها ها ها چیه؟؟
با اسم رومینا دیگه اینجا کامنت می گذارم . که دیگه اصلا شک نکنی.
وای ببخشید گیس طلا جون ها . ما دو تا خواهری عاشق وبلاگت هستیم. زنده باشی.
به قول بارنی ( آشنایی با مادر ) : نه , نه, نه , تو نمیتونی اینکارو با من بکنی , نه , نه , نه , نه
ولی وحشتناکه . خود عشق نه ها . شکستش , سوختنش و بیچارگیش
سلام
من تو 36 سالگی یک هو عاشق شدم گیس طلا اونم چه عشقی!!خدا قسمت گرگ بیابون نکنه.
تازه این عشق بی فال بود . خدا به دادت برسه !
عشق سن و سال نداره که خانمی . فکر کن به کی خندیدی که قراره حالا سر خودت بیاد، من که امیدوارم مبتلا بشی و طرف مقابلت مبتلا تر.
ببین گیس طلا خانوم، در راستای همون پست قبلیت ، چهل سالگی و اینا، اینو پس خودت بهتر باید بدونی که تو این سن و سالی که شما باشید، تحولاتی پدید میاد متفاوت از تمام عمرت دیگه! حالا همه تا 40 سالگی میرن پی عاشقیت، بعدش ادم میشن، شما از حالا به بعد میری عاشق میشی!
عزیزم یعنی خدا شاهده این حافظ هر چی بگه درست در میاد... از دست رفتی گیس طلا جون!... من چه کنم؟ منِ حسود! من که همیشه دلم می خواست فقط من دوست داشته باشم!:)) /منصوره
ببین خانومم تقصیر خودته
من و خیلی ها مثل من که تا پست قبل نمی دونستیم شما چهل سالته
می ذاشتی همون توی تصور 20 و اندی سالگی شما می موندیم، بعد چس ناله ی عشقولانه انقدر ضایع به نظر نمی اومد :وینک
همینه می گن زمان به عقب برنمیگرده ها
حالا دور از شوخی، ایشالا عاشقی پایدار قسمت شه
مگه عاشق شدن چه عیبی داره گیس طلا جونم؟ هیچ کسم حق نداره بهت بخنده. وقتش که برسه دیگه دست تو نیست که آخه، مس سرما خوردگی میاد اما خدا نکنه که خوب بشه، یعنی امیدوارم که تبش هیچ وقت پین نیاد یه جورایی مس سرطان میمونه فک کنم.اما من دوس ندارم خوب شم.
بی گمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
می درخشد شعله خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تارو پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی
باد پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه ی موی سیاهش را
مردمان در گوش هم آهسته می گویند :
آه او با این غرور و شوکت و نیرو
در جهان یکتاست
بی گمان شاهزاده ای والاست...
این پست رو که خوندم ناخودآگاه یاد این شعر فروغ فرخزاد افتادم.
نه جونم حافظ كه شوخي نداره :p
ببين گيسطلا چه چهل سالگي شدا، ميگن چل چلي همين :P
راستي عكست رو برداشتي بدجنس؟
سلام گيس طلاجون
من خيلي وقته بلاگتو مي خونم ولي راستش زياد اهل نظر دادن نيستم. منم بلاگتو خيلي دوست دارم و عاشق مامان گلت هم هستم. ان شا الله دل خودش هميشه پر از نور باشه :)
ببخشيد ميشه سؤال منو جواب بدين.
مي خواستم بدونم كلاس تءاتر خوب كجا مي تونم برم؟ من 28 سالمه و مي خوام يه جايي كلاس برم كه بتونم تو رده سني خودم كلاس پيدا كنم تجربه كلاس رفتن با سنين پايينتر رو داشتم اصلاً خوب نبود.
تجربه ام بد نيست و كارگرداني هم كردم ولي خيلي وقته درگير تحصيلات و كار بودم فاصله گرفتم
عاشق شو ، ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
عشق درد است راست می گفتی
رنگِ زرد است راست می گفتی
گفت: یک روزِ سرد خواهی مرد
اه! سرد است راست می گفتی!!
ما همه عاشقیم فقط بعضی وقتها یادمون میره چه جوری ابراز کنیم یا می ترسیم. با اجازت بلاگت رو به لیستم اضافه می کنم.
سلام گیس طلا
من تا حالا عکست رو ندیده بودم
قبل از اینکه عکست رو ببینم فکر میکردم که یه دختر 25تا 30ساله باشی (از روی پست های وبلاگت این حدس رو میزدم)اما وقتی عکس رو دیدم واقعا دارم میگم واقعا تعجب کردم
ولی خوب این جای بسی خوشحالی داره و نشون میده که دلت جوونه به همین خاطر هم از عاشقی نباید بترسی
ان شاءا.. آخرش خیر باشه
عشق مرام ایرانیست؛ چشمانتان را ببندید و عاشق شوید... تا میتوانید... نگران نباشید؛زیباست.
هنوز نه به داره نه باره...
بعد چهل ســــــــــــــــــــــال.
عشق چهل سالگی گر بجنبد سر به رسوایی زند
منم تا همین یه مدت پیش به همه ی عشاق می خندیدم و می گفتم من و عاشقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟محاله.
اما چشت روز بد نبینه .عاشق شدم.اونم چه عشق جانسوزی .وچه معشوق پر نازی!
.عشق من یه قمار بود
منم آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش..
ولی من دیگه هوس قمار دیگر ندارم..خدا کنه همین اول و آخرش باشه..
با تمام رنجی که دیدم باز برات دعا می کنم عاشق شی.عشق یه جور رنج شیرینه که بار هستی رو متحمل می کنه
.سینه بی عشق مباد
.به وصالش برسی یا نرسی..
خوشحال می شم بهم سر بزنید..
ایشالا خیره! D:
آخ جون! قضیه جرج کلونی که نه ولی مشابهش داره جدی میشه. حتما بنویس. شاید بخندیم چون بامزه مینویسی ولی کلی دعای خیر هم نصیبت میشه خانم دکتر...
سلام. دستِ ما که همیشه سبک بوده، این دفعه هم ایشالا سبکه... یک عشقِ چرب نصیبتون می شه حتماً. اومدم بپرسم با رفتارِ اون شبم ایشالا آبرویی که محسن از شهرمون برده بود رو احیا کرده م دیگه؟
همينه.همينه همينه همينه همينه
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میای در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
همين كه به حضرتش فالي زده اي اميد هست كه منشور عشقبازي ات برسد به طغرايي!
راستش چنان به موي اين معجون آشفته ام و به بويش مست؛ كه هنوز "الف" قصه از دهان راوي نجسته كه تا "ي" بي قراري مي روم.
از خدا شيفتگي و آشفتگي و صحبت روشن رايي را برايت مي طلبم و دولت اين غم براي خويشتن نيز!
فال حافظ ، نیت کن !
.
.
.
.
.
به جهنم گر غمت پایان ندارد
به درک گر سرت سامان ندارد
بشاشم من به این دنیای فانی
که ضایع تر از این امکان ندارد
.
.
.
.
.
حافظ میخواد بگه تو خوشبخت میشی ، یه کم عصبانیه منظوری نداره
حافظ تو شیطانی مکن تا دخترک آهی کند//این دختر ترشیده را او کیست همراهی کند// ول کن تو او را جان ما از آب می ترسد یقین//آب روان بگذار تا تویش شناماهی کند
به تصادفی اینجا گذرم افتاد و بعد از خواندن پیش بینی حافظ این دوبیت را بالبداهه تقدیم می کنم. امیدوارم بدل نگیری
با سلام مجدد
همین الان دو بیت شعر برایت نوشتم راجع به فال حافظ که تحت عنوان بدبخت شدم نوشته اید. اما هرچه کردم آدرس ای میلم را قبول نمی کرد ناچار با اسم ناشناس فرستادم. می گم نکنه بعد از پیش بینی حافظ ای میل های مردم را نمی پذیری که نکنه یه دفعه کار دستت بده؟
آدرس اینترنتی دارای نویسه های غیرمجاز است
baba be khoda addresse man dorosteh
bashe baba abroomoon raft haminja emialam ra meenevisam ve ba beonvane nashenas meeferestam.
عجب دنیایی است بخدا انگار ناشناسا را بیشتر دوست داره این وبلاگ.
shervinbahrami@yahoo.com
حق
درود
میگم این حضرت همشهری شما شوخی ندارهها!
یک بار با من از این شوخیها کرد هنوز جاش درد میکنه!
شاد زی.
ارسال یک نظر