۹ اردیبهشت ۱۳۸۹

جهت ثبت در تاریخ:

من اولین تصادف عمرم را کردم و ماشین دوستم را کوبیدم تو دیوار و 200هزار تومن خرج رو دستش(دستم؟) گذاشتم.
و وحشتناکتر از همه اینکه...
تنها احساسی که تو اون لحظه داشتم این بود(اگه بشه تبدیلش کرد به جمله):
واو ..چه هیجان انگیز...من دارم می رم تو دیوار...

۲۰ نظر:

saba گفت...

منم تو اولین تصادفم تو همون لحظه هیجانزده بودم
بعدش اینقدر فکر و خیالات کردم که اگه اینجوری نمید یه جور دیگه میشد و ... دوساله ننشتم پشت ماشین!

حواس پرت گفت...

من موندم چی جوری کوبوندی به دیوار؟!
ولی با بیخیالیت حال کردم!

خاله 3 حرفی گفت...

آخر بدشانسیه ها ولی قبول دارم که همیشه دنبال خوراک وبلاگم میگردم...

این دختره گفت...

من هم یه بار که با اتوبوس تصادف کردم همین حس رو داشتم!

ناشناس گفت...

باز شانس آوردین که خودتون چیزی نشدین :)
قسمت هیجان انگیزش رو دوباره تجربه نکنینا فقط :)))

قرمه سبزی گفت...

مث کلاه قرمزی

alireza گفت...

تصادف اگر مقصر باشی حال می ده!!!! ولی اگه تقصیر کس دیگه باشه ضد حال هست!!! الان دوستت دپرس هست!!!

maryam گفت...

دوستت دارم گیس طلا. خسارت تصادف فدای سرت، خودت سلامت باشی همیشه

حوا سپید گفت...

روم به دیوار ولی حالا تقصیر تو بود یا دیوار ؟

مهندس بانو گفت...

ای وای می خواستم اتول بخرم ، ترسوندی منو :دی

MercedeAmeri گفت...

دوستانی که توی ایران هستین اینو بخونین ببینین می‌‌تونین کمکی‌ بکنین؟ چون می‌‌دونم که دفعهٔ قبل برای خون دادن یه عده کمک کرده بودن. من این لینک رو اتفاقی‌ دیدم، اینجا می‌‌گذرم. خودتون زنگ بزنین از صحت ماجرا مطمئن بشین، اگر تونستین کمک کنین.

دختر مریخی

http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/1ef99d282627fe80

ناشناس گفت...

اینجاست که من باید به شما تبریک بگم چون دیروز من هم اولین تصادف عمرم رو کردم و 200 هزار تومن رفتم تو خرج . بیا به هم دست بدیم . اما من اصلا بی خیال نیستم خیلی حرص خوردم.

مژگان گفت...

مهم هیجانش بوده که نصیبت شده خرجش خیلی مهم نیست.

بهمنگ گفت...

Carpe Diem. دم را غنیمت

هيچكس تنها نيست... گفت...

واالله از اون زماني كه پست آموزش رانندگي رفتنت را با آن خانم تعليمي خواندم چندين با به ذهنم رسيد كه چرا اين گيس طلا پستي از تصادف كردنش نگذاشته ولي بعد به خودم گفتم حتما ماشين نداره. وگرنه با سوژه يابي شما از شرايط بايد يكي در ميون قصه رانندگي شما را مي خونديم.

خبر جديد هم اينكه امروز به يكي از دوستان گفتم چر دير آمدي سر كار گفت ديشب تحركاتمون خيلي زياد بوده. ياد يكي از اينآخرين پستهاي شما افتادم.

سارينا گفت...

سلام عليكم!
من يه بار در عنفوان سه سالگي!!!!! رفتم تو ديوار. يني سوييچ رو ماشين بود تا بنده خدا بابا صندوق رو بار بزنه از فرصت سو استفاده كردم و ماشين بازي و اين صحبتا...
البته چيزيم نشد. يواش رفتم تو ديوار
:)

سارينا گفت...

چرا نظرات من هميشه بايد دوبار نوشته بشه؟ اولين بارش هيچوقت در تاريخ ثبت نميشه!

سارينا گفت...

چرا نظرات من هميشه بايد دوبار نوشته بشه؟ اولين بارش هيچوقت در تاريخ ثبت نميشه!

Unknown گفت...

روز اولی که تصدیق گرفتم نشستم پشت ماشین بابام .تنها داشتم تو خیابون میرفتم که یک ماشینی کوبید پشت من ( به وضوح مقصر بود ) ... نمیدونم چرا فرار کردم!!!! ( کم بهم بخندید لطفا! )

شهرزاد گفت...

گیس طلا وبلاگاتو دنبال می کنم، جذاب می نویسی، این یکی خداییش خیلی خاص بود کلی ریسه رفتم!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...