۲۵ خرداد ۱۳۸۹

آنا مهر

روز بدی داشتم. تمام شب کابوس ندا و ترانه آزارم می داد. چنین روزهایی به دیدن دختر دوستم می روم. نوزادی شش ماه که می داند دوستش دارم. با دخترک کشتی می گیرم، بازوهایم را ناخن می کشد،صورتم را لیس می زند، موهایم را می کشد، خر خر می کند و خنده های بی دندانش انچنان عمیق است که تمام آزردگی ها از تن و روحم بیرون می رود.

۹ نظر:

Bahar گفت...

Esmesh Ana Mehr e?

کیقباد گفت...

یک دوست تمام و کمال ! یک دوستی ی بی حساب و کتاب ، بی مزد و منت . بی توقع . یک دوستی ی بدون کاسه و قدح ! بی کاسه جایی رود باز آید قدح !
کاش میشد رشد بچه را استاپ کرد با همان کنترل افتاده در قوطی ی کمپوت تا که همیشه بچه بماند ، هرگز بزرگ نشود ...

جفنگ میرزا گفت...

lucky U

تی تی گفت...

I wane baby so much!

آرزو گفت...

خوشحالم كه يه چيزي هست كه ميتونه شارژت كنه ، اگه همهي دنيام بچه بشن،باز من ... !!!!!

ناشناس گفت...

منم دو شبه در گير كابوسم دوباره و همش دنبال سهراب مي گردم...

ناشناس گفت...

دعوتنامه:
به صرف مطلب اگه من خدا بودم و بگید اگه شما خدا بودین چیکار میکردین؟؟
آدرس: http://ext.persianblog.ir/
منتظریم



مطالبتون جالب بودن

ناشناس گفت...

«بازوهایم را ناخن می کشد،صورتم را لیس می زند، موهایم را می کشد، خر خر می کند»
مگر دخترِ دوستت گربه است که اینجوری توصیفش کرده‌ای گیس‌طِلا جان؟ (مخصوصاً خرخر کردن!)

delaram گفت...

بعضی وقتها بعضی چیزای کوچیک آدم رو سر حال میکنه http://mastdel.blogfa.com/

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...