۲۶ خرداد ۱۳۸۹

خنکا

از باغچه میدان ونک سه تا سفال چهارگوش آبی رنگ خریدم که یک گل وسطشونه
و از چرخ دستی مرد سبزی فروش، ریحان ونعناع و تربچه خریدم
توی مترو به گلهای آبی نگاه میکردم و عطر سبزی ...

۷ نظر:

ناشناس گفت...

آخييييي!!! منم خنك شدم!
خيلي بلگ خشنگي داري خانم دكتر.

عسل چشم گفت...

وای ...زندگی همینه به خدا...

آرزو گفت...

خوشحالم برات عزيزم كه با قشنگي هاي كوچيك زندگي شادي

آدمیزادی گفت...

:)

سندباد گفت...

وای چه خوشکل

پرنیا گفت...

تا قبل از اینکه نوشتت رو بخونم لمسش نکرده بودم ولی با خوندنش منم انرژیش رو گرفتم

sherry گفت...

نوشته های تو رو که می خونم گاهی احساس می کنم ایران هنوز ایران قدیم است و صفا دارد!!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...