۲۱ شهریور ۱۳۸۹

سگِ احمق نفهمِ کندذهنِ بیکار

اون وقتای هست که سرتونو می کنید تو کیفتون که کسی چشماتونو نبینه، اون موقعا که به دروغ می گید که سرما خورید، اون موقع هست که سعی می کنید به یه چیز خنده دار فکر کنید تا جلوی اشکاتونو بگیرید...
همش بی خوده ، اشکها غیر قابل بازگشتن، همونجا پشت در منتظر می مون تا یه وقتی بریزن بیرون، اونا حتی می تونن برای سالها اون پشت منتظر بمون..

به وقتش عر بزنید. چون اون وقت بعدا می بیند جلو ملت ، دارید برای یه سگه که 9 سال تو ایستگاه قطار منتظر صاحب مرده اش مونده تا مرده، آنقدر گریه می کنید که دل وروده تون می یاد تو حلقتون .


۱۵ نظر:

دیلماج بانو گفت...

آخ گفتی.من تو این زمینه قایم کردن اشکا خیلی ضایع هستم. اصلا تا تصمیم می گیرم قایمشون کنم زودتر سرازیر میشن یه وقت من جلوشونو نگیرم

azadeh گفت...

man ham vaghti dastane vagheiisho khoondam va mojasame ye oon sago didam kolli gerye kardam

مهری گفت...

هاچیکو درسته؟ امروز با چشمای پف کرده بیدار شدم از بس دیشب واسش گریه کردم.....اینهمه معرفت...

sherry گفت...

فیلم غمناک نبین خانم استاد.

دارا گفت...

: )
اون سگ، در لحظه لحظه انتظارش، فکر میکرده الان صاحبش (بخونین دوستش) برمیگرده.

ولی فکر نمیکنین برای اون سگ وفادار باید حس افتخار کرد و نه تالم؟
فکر نمیکنین گریه رو باید به حال آدمایی کرد که حتی تمام فیلمهای بالی وود هم کفاف بیان بی وفایشونو نمیکنه؟
آدما مرتب دنبال کیس بهتر میگردن (این دقیقا لفظیه که چند سالیه مد شده. )
اما چند هزار آدم از جلوی اون سگ عبور کردن و اون سگ 9 سال برای کسی دیگه دم تکان نداد.
دقیقا اون سگ، با فرهنگ امروز جامعه (احمق نفهم کندذهن بیکار) بوده. اون سگ کم جنبه بوده. بی ظرفیت بوده.

اون سگ خر بوده!!!

sandbaad گفت...

حیوونی سگه
وااااااااای نگه داشتن بغض و اشک و ... ، نتیجه ش خیلی سنگینه ! اما بعضی اشکا باید برسن ، باید پخته شن انگار تا اون جوری که باید ، سرازیر شن . یه وقتایی آدم خوب حق مطلبو ادا نمی کنه اگه همون موقع گریه کنه

شهرزاد قصه گو گفت...

داستان این هاپوی بی‌چاره حقیقت داره؟
PS: ما اشک‌های شما را ارج می‌نهیم!

ناشناس گفت...

اشکهای من همیشه بدون اجازه من می ریزند این نقطه عطف و یا ضعف منه نمیدونم ولی میدونم این منم و خواهم موند

شهرزاد قصه گو گفت...

با سلام دوباره،
کلی‌ راجع بهش مطلب پیدا کردم. خدا چه کارت نکنه، آخر شبی‌ اشک مارو هم در آوردی!

یاکا گفت...

هیج وقت برای یه فیلم اینقدر گریه نکرده بودم

هاگن گفت...

برام پیش اومده...
درک می کنم.
:(

.مهسا گفت...

آره اشک ها رو باید به موقع ریخت تا یه وقتی یه جایی که نباید سرازیر نشند

ناشناس گفت...

اولش خوب بود آخرش بی سرو ته و بی هدف.

یلدا گفت...

وای ی ... من فکرکردم فقط خودمم که تمام شب و عر زدم!

شادی گفت...

چقدر خوشحالم که فقط من تنها نبودم.آخه من تا چند روز هر چی به هاچیکو فکر کردم نمیتونستم گریه نکنم.خوشحالم که بقیه هم همین حسو داشتن.راستی من خیلی وقت که نوشته های شما رو میخونم و لذت میبرم.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...