۹ آذر ۱۳۸۹

می ذارم عکس بابا جیگروم له کِردین

همچنان در جاده هزار پیچ بالاتر می رفتیم و فضا عوض می شد و جنگل جایش را به دشتهایی وسیع و زیبا می داد.
البته فکر کنم به دلیل افت فشار همچنان بچه ها دری وری می گفتند.
- اون خط چیه؟
- خط افق
- پس چرا کجه؟
- چون خط افق کجه
- نه جدا نگاه نسبت به کوه کجه چرا؟
- اخه کوه کجه
طیبه به من می گه که به مرجان بگم که به راننده بگه که ده کیلومتری مانده به چهار باغ ما را پیاده کند. نمی دونم چرا هنگام انتقال این جملات ده کیلومتر به پنج کیلومتر کاهش پیدا کرد!

راننده کنار کاروانسرای رباط سفید نگه داشت. گروه صبحانه شروع به کار کرد و ما قدم زدیم. سطح روی چشمه یخ زده بود و رنگهای عجیب آبی و سبزی در زیر آن بود و بچه ها انقدر با سنگ یخ را شکستند که فکر کنم چشمه پر شد!

از گروه دور شدم و در زیر آفتاب دراز کشیدم. زمین گرم بود و آسمان آبی و صدای حشرات در بین علفهای دور....
بعد از خوردن صبحانه ای عجیب خوشمزه به راه افتادیم. جدا از هم راه می رفتیم و هرکسی در خلوت خودش بود.
تک درختهای توسکا دور از هم بر پهنه زرد رنگ خاک و کوههای برف پوش در انتهای جاده.
زیبایی منظره به کنار، مسئله این بود که من تا به حال به چنین پوشش گیاهی روبرو نشده ام. جنگلهای برگ ریز شمالی برای چشمان من اشناست اما این صحنه ، شبیه کوههای آلپ بود.
راه می رفتم و موسیقی بود و حیرت من از این دشتهای وسیع با این مثلث های سبز، از این رنگ زرد زمین و آبی آسمان.
انقدر راه رفتیم تا به چهار باغ رسیدیم و خیلی زود بود. من هنوز می خواستم این تصاویر را در چشمانم ثبت کنم.
در روستا به قهوه خانه بامزه کوچکی رفتیم که تخت زیر درختانش گذاشته بود و دکور مضحک دوست داشتنی داشت. چایی گرانی خوردیم و طیبه ناپرهیزی کرد و جگر سفارش داد و به هر نفر ما"یک دانه" جگر رسید!
من جزو گروه نهار بودم و برای خرید به سوپری رفتیم. از او ادرس منزل اقای احمد علی جلالی راپرسیدیم که نمی دانست! به یاد اوردم که اقای تبرسا گفته بود کلمه جادویی"حاجی" ضروری است و باور نمی کنید وقتی کلمه را گفتیم فورا جواب شنیدیم: همین کوچه در سوم
طیبه در را باز کرد و من وارد شدم.
ده دقیقه اول جیغ می کشیدم. ده دقیقه دوم نمی گذاشتم کسی وارد شود. ده دقیقه بعدی مست و ملنگ به روبرو نگاه می کردم
یک خانه روستایی با دیوارهای سفید سفید و پنجره ودرهای آبی آبی و تمام حیاط تمام حیاط درختان تبریزی که برگهای زردشان زمین و اسمان را فرش کرده بود .
شما نمی دانید ما چه دیدیدم ...

نه حقیقتا نمی فهمید ...
من رفتم تو اشپزخانه و نهار را به راه انداختم. چه لذتی داشت در اشپزخانه یک مادربزرگ کار کردن. همه چیز نشان از او داشت.
بچه ها در حیاط بر روی برگهای زرد ،سفره انداختند و ماکارونی و سوسیس بهشون دادیم و کلی تحسین و تمجید شنیدیم که در این مدت کوتاه و با 5 هزارتومن این نهار اماده شده .
بعد از نهار و عکس گرفتن و خندیدن و چایی خوردن، قصد دیدار از روستا کردیم.
تا بچه ها بیایند،با پیرمرد خوش صحبتی به نام حاج محسن دوست شدم که اتشی روشن کرده بود لذت بخش.گپی شیرینی زدیم. گفت که در پاییز و زمستان زنان و بچه ها همه از روستا می روند (به زنان می گفت اصل کاری ها) و چند مرد از گله نگهداری می کنند. گفت که روستا چهل سال بیشتر عمر ندارد. به دلیل بیماری از روستای قبلی بیرون امده اند . نصیحت کرد که شب سرد می شود و گفت بیایم از او یک والور قرض بگیریم.
خورشید داشت غروب می کرد و من از گروه جدا شدم تا زودتر به بالای تپه بروم و غروب را ببینم. مرجان هم امد.

نور خورشید نارنجی شده بود به سرعت از کوچه های سربالایی بالا رفتیم و بالاترین خانه روی تپه رسیدیدم.

روستا بادرختان تبریزی زرد رنگش در زیر پاهای ما بود و رنگ خورشید که پا ورمی چید و رفت پشت کوه پنهان شد.

ماه اما داشت طلوع می کرد.



۱۶ نظر:

نگار ایرانی گفت...

همیشه طبیعت بین جنگل و کویر خیلی قشنگه.همه راههای منتهی به شاهرود درست توی مرز شمال به کویر خیلی قشنگ و خوش آب و هواست. میدونی که اگه اون جاده رو ادامه بدی میرسی به شاهرود.
چهار باغ یکی از ییلاق های زیبای گرگانه.

آیدا گفت...

خب اگه عکس بذاری ما می فهمییم که شما چی دیدی.دیگه هم جگرت رو له نمی کنیم.

نگین گفت...

سلام آبجی
چرا منو با خودت نمیبری؟ منم میاممممممممممممممممم. ای ظالم! من همشهریت هستم.

ناشناس گفت...

سلام
کامنت نمی گذارم اما مشتاقانه متن های سفرت رو می خونم و میگم کاش من هم بودم. شاد باشی

صبا

ارش گفت...

ای جیگرتو
فدات بشم که تصمیم کبری گرفتی عکس بذاری
قربون چشات
دوستان به جای ما
خوش باشین

لاله گفت...

جیگر من هم له شد از بس سفرنامه خوندم و دلم خواست من همراه گروه شما بودم یا حداقل عکسهاش رو میدیدم :)
سفرنامه هات رو خیلی دوست دارم گیس طلا.

حمید62 گفت...

فقط
«نگاه منشوری»
منجر به این
«حض تصویری»
و دیدن رنگهای بیشمار می شه

صادق گفت...

خوبه که ...
خوش باشی !

ارماییل گفت...

گیس طلا خوشبحالت که اسم درختا رو میدونی . من نمیدونم و همیشه آرزوم این بوده اسمشون رو بدونم. من عاشق ِدرختم . عشقی که گاهی با آدمها عوضش نمیکنم.
بیشتر از این خوش بگذره :)

زن معمولی گفت...

من بدجور به این پست حسادت می ورزم جدی جدی حسودیم شد نه اینکه حسود باشم ها برای اینکه این روزها حسرت چنین صحنه هایی را می کشم. دلم بدجور طبیعت می خواهد ولی هم پا می خواهم. یک کم این آسمون ریسمونهایی که به دست و پایمان وصل است اگر ولمان می کرد من الان تو دل طبیعت بودم..

راستی یک جسارت کوچیک قالب اینجا به حال و هوای شما و نوشته هایتان نمی خورد من از خیلی وقت پیش مشتری شما و نوشته هایتان و سفرنامه هایتان هستم اینجا یه قالب می خواد از طبیعت که وقتی میای توش دل و روحت شاد بشه... از گوگل ریدر همیشه می خونمت

sandbaad گفت...

geryam gereft !

ناشناس گفت...

دستور العمل های شیرازی·

سعی كنید روزها استراحت كنید تا شبها راحت بتوانید بخوابید ·

در نزدیكی تخت خوابتان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشته واستراحت كنید ·

ایستادن به رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد ·

جایی كه می‌توانید بنشینید چرا می‌ایستید؟ ·
كار امروز را به فردا موكول كنید و كار فردا را به پس فردا·

اگر حس كار كردن به شما دست داد كمی صبر كنید تا این حس از شما بگذرد ·


از همه دیرتر سر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع كردن سفره به شما تحمیل نشود ·


برای كار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید ·

در میهمانی‌ها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردید



.به خواب نگویید كار دارم به كار بگویید خواب دارم

حميده گفت...

سلام
يه سوال
اگه برات ايرادي نداره ميخواستم بدونم اين سفر برات چقدر هزينه برداشته.
هميشه فكر ميكنم اينجور سفرا بايد خيلي هزينه بر باشه واسه همين به هركي ميگي از زيرش در ميره.

مهسا گفت...

گیس طلا دیوانه شدم با این توصیفات... میدونم قراره عکس بگذاری اما خواهشا به فکر ما هم باش و یکم زودتر بگذار.

فروشگاه اینترنتی لباس زیر ترمه گفت...

لذت یک خرید آسان و مطمئن در کنار همسرتان با قیمت های مناسب را در سایت ما تجربه کنید .

جدید ترین مدل های لباس خواب ترک ، تاپ و شلوارک ، ست و جوراب های فانتزی ، ساپورت ، لباس های زیر مردانه و زنانه و ... خرید به صورت پستی در فروشگاه ترمه .


وبلاگ اطلاع رسانی فروشگاه ترمه : http://www.termeh-shop.blogfa.com

فروشگاه اینترنتی لباس زیر ترمه گفت...

لذت یک خرید آسان و مطمئن در کنار همسرتان با قیمت های مناسب را در سایت ما تجربه کنید .

جدید ترین مدل های لباس خواب ترک ، تاپ و شلوارک ، ست و جوراب های فانتزی ، ساپورت ، لباس های زیر مردانه و زنانه و ... خرید به صورت پستی در فروشگاه ترمه .


وبلاگ اطلاع رسانی فروشگاه ترمه : http://www.termeh-shop.blogfa.com

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...