یک خانه قدیمی بود در یکی از کوچه های خیابان بهار،
این روزهای سال، دیوارش لبریز از سنبل درختی می شد. تمام دیوار بنفش رنگ می شد و گلها، خوشه خوشه تا کمرِ دیوار پایین می ریختند و چه عطری ..چه عطری...
خستگی روز از تنم بیرون می رفت
و یک روز رسید که خانه آجری را کوبیدند و دیوار را ویران کردند و یک ساختمان نوساز چهار طبقه با دیواری بلند به جای آن ظاهر شد.
بعد از آن دیگر از آن کوچه نگذشتم تا امروز
امروز مردمِ کوچه زن دیوانه ای را دیدند که به بالای دیوارِ بلند نگاه می کند و می خندند
آخر هیچکدام آن تنها خوشه لاغرو نحیف وباریک بنفش رنگ را بالای دیوار نمی دیدند
۱۱ نظر:
اسمش اقاقیا ست. منهم عاشقش بودم. یکدونه ضعیف و نحیف در خانه قدیمی امان خودم کاشته بودم. بزرگ شد و در بهار غوغا میکرد. ما رفتیم و خانه هم. بعد ها خواهرکم که مهاجر جایی است یکدونه توی بالکن خانه اش توی یک گلدان بزرگ کاشت. میگفت از این یکی نمیتونم بگذرم. فکر میکرد تو گلدون میمونه! نموند. بقول خواهرک حسرت اینهم روی چیزای دیگه به دلش موند.حالا دو تایی تو کوچه ای پس کوچه ای اگه اقاقیایی ببینیم باز هم انگاری برامون همون اقاقیای خودمونه.
Aziiiizam...
یاد این بیت عراقی افتادم:
اسرار خرابات بجز مست نداند
هشیار چه داند که در این کوی چه راز است
اون جماعت عاقلان اگه مست و مجنون بودن اون میراث کوچک رو میدیدن
ببخشيد ، اسمش نه سنبل درختيه نه اقاقيا . پيچ گيليسين اسم درستشه
اومدم بپرسم کوچهء شیمی در خیابان بهار رو نمیگید؟ منزل خالهء من چندین سال پیش روبروی چنین دیوار و چنین گلهای بنفشی بود در کوچهء شیمی, واقع در خیابان بهار. کاش همانجا باشد.
بله ناشناس عزیز همون کوچه است
همه باریکه های سبز زیبا هستند
حال روی دیوار
یا
در دل تو
هر جوانه ای زیباست
حتی اگر دیوانه خطاب شوی
دنیامون کوچیک
دلهامون کوچیک
و حتی شادیهامون کوچیک
غوغا و فوق العاده
ممنون که جواب دادید دوست عزیز. یاد روزهای خوش گذشته افتادم در خانهء خاله جان. خاله سالهاست در آن کوچه نیست. من سالهاست آنجا نیستم و همه خاطرهها پر رنگتر شده. جوری که از روی نوشتهء شما میتوانم کوچه را در ذهنم دوباره بسازم.
باز هم ممنون.
بگذارید رسمی نگم ... من عاااااااااااشق طرز نوشتن و " نگاه " شما هستم.
ارسال یک نظر