دوست خوب اونه که وقتی تو خونه اش تو شمال، داره برای خودش ترشی درست می کنه
سه تا شیشه برای دوستِ ترشی خورش تو تهران کنار بذاره
و بعد در حالی که باید پنج نسخه از رساله اش را با خودش از شمال تا تهران بکشه و بیاد دانشکده
اون سه تا شیشه ترشی قرمز و زرد و سبز ِ تو را هم روی اونا بذاره
می دونی این یعنی چی؟
۱۱ نظر:
آره. بهت گفتم که ! خیلی خوبه که در جا متوجه میشی نه بعد که از دستشون دادی.
آخ که من چقدر اینو می فهمم. زندگی برای همین چیزهاش قشنگه...می دونی از این با صفاتر اینه که چنین کسی داشته باشی که دلت بخواد براش تورشی ببری:)
khosh be haalet...va khosh be haalesh..dousti va doust dashtan kheyli arzesh daareh
خب یعنی چی؟ دوسته دیگه!
...
نون بخرم؟!
hmmmm
خب این یعنی که در یک دست انداز اقلا یکی از شیشه ترشی ها توی راه میشکنه و رساله ها میشن خمیر رساله با طعم لیته بادمجون löl
اونوقت نظر دوست جون در مورد *دوست* *باعث و بانی این دوستی* * راه دور* *ماشین* *راننده* *دست انداز* شنیدنیه
آی گفتی! من به یه دوست خوب احتیاج دارم که برام کتاب بخره -البته پولشو می دم به خدا- و بفرسته برام. تو دوست خوبه من میشی؟!
برای نارسیس:
نارسیس جان من هر سال میرم ایران و برمیگردم. حوصله پست ندارم. بگو چی میخوای برات میارم آمستردام. اما شرط داره:
زیاد سنگین نباشه. کتاب چاپ مجاز باشه.
گیسو جان اینهم جرئت برای ایجاد دوستی!هر چند زیاد بیگدار به آب نمیزنم.
نارسیس این الا دوست جدید منه
الا این نارسیس دوست قدیم منه
باهم اشنا شید
احتمالا تو امستردام از کنار هم رد شدید و شاید برگی از شانه یکی بر روی دیگری رفته باشد
این شعر کی بود:شیمبوریسکا؟
سلام الا جان! چه خوب که ما هردوتامون "گیس طلا" رو داریم تا مارو با هم آشنا کنه :))
آدرس من هست:
narcis.zn@gmail.com
خیلی لطف می کنی اگه بهم ای میل بزنی.
بالاخره نفهميدم
رساله هارو سالم رسوند يا نه؟؟؟
هی ...
قدرش رو بدون
چقدر بهت حسودیم شد. چون من هیچ وقت یه دوست این جوری نداشتم
ارسال یک نظر