بعضی روزا می دونی که قرار نیست روز خوبی باشه . واسه همین براش آماده ای. روزی که باید یک عالمه ساختمانهای اداری را بالا و پایین بری و امضا بگیری و اداهای پشت میز نشین ها را تحمل کنی و دیر اومدن ها و اصلا نیومدن ها و انتظارهای عصبی کننده پشت سر بذاری.حالا داشته باش که پرید هم باشی و کمرت از وسط در حال قطع شدن باشه و کفشت بد ادا باشه و زانوتو اذیت کنه
من همه سختی این چنین روزهایی را تحمل می کنم به یه شرط
اینکه وقتی کارم تموم می شه و می یام بیرون
یه درخت خوشرنگ ببینم یا یه آسمون آبی ، من حتی به یه نسیم ساده هم راضیم
۴ نظر:
مممم... چندوقته که بلاگتونو میخونم...
اولین باره کامنت میذارم...
چرا سعی نکنیم روزیو که میدونیم بده... خوبش کنیم؟
منا
دلم از وحشت این شهر ستمگر بگرفت
نخی از پاکت سیگار درآور بکشیم
در بدترین روزها امیدوار باشید که همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابر میبارد
منا
منم دیوانه !
خیلیا می خوننتا اما کامنت نمی دن !
اما دلم نمیاد کامنت ندم !
چه نظرات اجق وجقی تو کامنت دونت جمع شده !
یه جاهایی دلم سوخت واست !
اما دنبال میکنم مطالبتو با نمکه!
یه چی می خواستم بگم یادم رفت !
دیدن عالم توی دل آما چه حال می ده!
کاش همیشه طوری بنویسی که انگار کسی نمیبینتت !
دلم نمی خواشت کامنت بدم که شاید نفهمی من دیدم دلتو متنت شکلش عوض شه ! ( می فهمی حرفم و که ؟!)
اما جالبی
ارسال یک نظر