۱۳ آذر ۱۳۹۰

گیس طلا لالمونی میگیرد

من ساکت بودم و خجالتی . مادرم همیشه می گوید من انقدر آروم بودم که او هیچوقت نفهمید من چطور بزرگ شدم

این سکوت با ورود من به دانشگاه پایان یافت و در بیست سال گذشته پرحرفی یکی از ویژگی های بارز من شد

حالا دلم را خوش می کردم که شنوندگان می گفتند قصه گویی خوبی هستم یا خوش حرف هستم و شیرین سخن

اما وراج وراج است دیگر

خانواده و دوست های قدیمی از مجلس گرم کنی من درحیرت شدند و گمانم هیچوقت عادت نکردند

و حالا دوباره

کم حرف شدم

می توانم ساعتها در سکوت در مهمانی به حرفهای دیگران گوش بدهم

می توانم ساعتها در سکوت به تلفن های طولانی مدت دوستانم گوش دهم

می توانم ساعتها در سکوت خانه ام روزها را بگذرانم

.

.

.

فقط نمی دانم این نشانه بزرگسالی است یا بازگشت به کودکی

۱ نظر:

فافا گفت...

كمي تا حدودي افسردگي

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...