سرایدار فرهنگسرا قرض داشت
سرایدار فرهنگسرا بعد از ظهر ها یک گاری برای دستفروشی داشت
سرایدار فرهنگسرا یک پسر بیمار داشت
سرایدار فرهنگسرا خانه نداشت
سرایدار فرهنگسرا دیروز خودش را کُشت
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
۱۲ نظر:
این واقعیت داره؟ خیلی دردناکه.
خدای من !چه غمناک .
:((((
شوک شدم بعد خوندنش
ای وای
ای وای...
حالا هی ما بشینیم از گل و بلبل و رومیزی و گل بامبو بگیم.روزی که من و شما به اسهال شدنمان می خندیم کسی هست که برای شرمش جلوی فرزند در فکر خود کشیست.لعنت کنه کسانی که باعث این فلاکت هستند.
حامد جان من از کامنت شما آزرده شدم
این خیلی غم انگیزه. اونقدر که بدون اینکه تقصیری از تو باشه یکدفعه احساس گناه کنی. احساس گناه برای همون زندگی ساده ساده ساده خودت که داری .اما کاش این احساس گناه رو اونهایی هم میکردن که چشمشون رو به روی اینهمه فلاکت بستندو در واقع مسئول هم هستند.
بجه اش چی میشه؟
Khilii gham angizzzz, khli narahat shodam, mishnakhtysh?
:((((((((
;((((
;((((
ارسال یک نظر