۲۹ بهمن ۱۳۹۰

مُرد از بس جان نداشت

سرایدار فرهنگسرا قرض داشت

سرایدار فرهنگسرا بعد از ظهر ها یک گاری برای دستفروشی داشت

سرایدار فرهنگسرا یک پسر بیمار داشت

سرایدار فرهنگسرا خانه نداشت

سرایدار فرهنگسرا دیروز خودش را کُشت

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

این واقعیت داره؟ خیلی دردناکه.

نگار ایرانی گفت...

خدای من !چه غمناک .

ناشناس گفت...

:((((
شوک شدم بعد خوندنش

محمد گفت...

ای وای
ای وای...

حامد گفت...

حالا هی ما بشینیم از گل و بلبل و رومیزی و گل بامبو بگیم.روزی که من و شما به اسهال شدنمان می خندیم کسی هست که برای شرمش جلوی فرزند در فکر خود کشیست.لعنت کنه کسانی که باعث این فلاکت هستند.

گیس طلا گفت...

حامد جان من از کامنت شما آزرده شدم

الا گفت...

این خیلی غم انگیزه. اونقدر که بدون اینکه تقصیری از تو باشه یکدفعه احساس گناه کنی. احساس گناه برای همون زندگی ساده ساده ساده خودت که داری .اما کاش این احساس گناه رو اونهایی هم میکردن که چشمشون رو به روی اینهمه فلاکت بستندو در واقع مسئول هم هستند.

ناشناس گفت...

بجه اش چی میشه؟

Azadeh گفت...

Khilii gham angizzzz, khli narahat shodam, mishnakhtysh?

fariba گفت...

:((((((((

ناشناس گفت...

;((((

ناشناس گفت...

;((((

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...