امروز صبح تلوتلو خوران و با چشمهای که به زور باز میشن از خونه میزبانی که تا چهار صبح مهمونی شادخوارانه ای در آن ادامه داشت بیرون اومدم و یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو با نام بیمارستانی که سرکوچه مون هست دادم
راننده تمام مدت مسیر در ستایش ما پرستارانی صحبت میکرد که حتی روزهای تعطیل هم باید به سرکار بریم
۶ نظر:
کلی خندیدم گیسو جان :)
بهرحال اگه پرستار نیستی اما روز مادر و البته زن مبارکت باشه.
haaaa haaaa
:)
دشمنت شرمنده. ما شرمنده شما برستارا هستىم!
تو از اون رندایی که حافظ می گه
ارسال یک نظر