۴ مرداد ۱۳۹۱

معضلات فامیل دور

من سبزه ام. چشم و ابرو مشکی. موهای خیلی مشکی
تابلو شیرازی
تو این سفر سیاه تر هم شدم. رها که اومده بود دنبالم به شوخی میگفت فقط دندونات دیده میشه
دیروز موهامو و ابروهامو یک درجه روشن کردم و فاصله دو تا ابروها رو هم زیاد کردم
حالا هی تو آینه به خودم نگاه میکنم و جا می خورم. هنوز عادت نکردم
اون مو مشکیه شاد بود و شلخته و این آخری ها هم زشت
این موخرماییه مهربون و ملایم و خوشگله
چند سال پیش هم بلوند کرده بودم. اون بلونده فقط س ک س ی بود
هی تو آینه به این نقابی نگاه می کنم که تا این حد تغییر پذیره
خب این نقابه هیچ ربطی به من نداره چه اون مشکیه چه این خرماییه وچه اون بلوند
من که این زیر هستم فرقی نمی کنم خودم هستم
مشکلم یه جای دیگه است
مسئله ام اینه که این نقابه که تا این حد به من بی ارتباطه چقدر سرنوشت سازه
نقاب من بر روی روابطم، احساسم نسبت به خودم و آدمهای اطرافم تاثیر می ذاره
من وقتی بلوند بودم توی یه مهمونی یه آدمی جذبم شده بود که سه ماه بعد توی یه مهمونی دیگه وقتی مو مشکی بودم منو نمی شناخت
من وقتی ابروهام به هم نزدیکه و مشکی ، تو محیط کاری اخم مرا جدی تر میگیرند تا وقتی روشن و دور از هم هستند
منظورم از این دری وری ها اینه که اسیرشیم
اسیر این نقابه
در انتخابش هیچ آزادی نداریم
با تغییر دادنش سعی می کنیم مختار باشیم
اما نقابه
من یه نفر دیگه ام اون زیر
هیچکدوم نیستم نه مشکیه نه خرماییه نه بلونده
یکی که مجبوره یه نقاب داشته باشه
مثل اسم واسه صدا زدن
فقط نمی دونم چه شکلی ام
























۵ نظر:

الا گفت...

راستش گیسو جان منهم مدتها همینطور در مورد خودم فکر میکردم. کلی هم در مورد خودم گیج میشدم. گاهی آدم جدی و گاهی شاد و گاهی هیچکدوم و شدیدا گوشه گیر. و مثل تو فکر میکردم اینها همه نقاب هستند. بعدها که پیرتر شدم متوجه شدم که همه اونها هستم. و اینها رو که فکر میکنم نقاب هستند جنبه های مختلف شخصیتم هستند. و در طی زمان این جنبه ها بستگی به شرایط زندگی و همینطور محیط و تجربیات زندگی که بدست میاوری شکل پیدا میکنه. بعضی جنبه ها قوی تر میشه یا بعضی ضعیف تر. اما قوی تر هاش میمونه. و بعضی هاش همینطور از بچه گی میمونه. مثل عشق به طبیعت و کیفی که از اون می بری. یا نوع و شکل ارتباط و کیفی رو که با طبیعت داشتی.
منظورم اینه که تکامل شخصیت و قوی تر شدن جنبه هایی از آن در طی زمان صورت میگیره.یا حتی از بین رفتن بعضی از جنبه ها.

Unknown گفت...

تو همون روحت هستي، كه در حقيقت جنس مذكر و مؤنث هم نداري

منم گاهي فكر ميكنم كه با بدنم غريبه هستم

masita گفت...

تو همون خودتی,کسی که یک ماه ما رو سیراب کرد از لذت سفر به ناشناخته ها.
کسی که بلده چطور لذت یه لحظه رو بریزه تو کلمه و بده به ما تا نوش جانش کنیم.
تو به انسان نزدیکتری,خیلی نزدیک.

حواس پرت گفت...

آره.
و گریزی ازین نقاب نیست.
و ما به آدم ها در واقع به همان اندازه که به آن موجود زیر نقاب نزدیک می شویم، نزدیکیم.
نزدیکی های دیگر ما را راضی نمی کند.

ناشناس گفت...

خیلی قشنگ بود

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...