۳ مهر ۱۳۹۱

ایرانیان غریب

خدمتکار فرهنگسرا در راه خانه افتاده توی جوی آب

پیرزن نیم ساعت درون جوی  بوده و گریه می کرده
 مردم رهگذر 
هیچکدام به او کمک نکرده اند
بعداز نیم ساعت , که دردش که کمتر شده بوده خودش توان آن را پیدا کرده بیرون بیاید و هیچ ماشین عبوری او را سوار نکرده است
امروز پایش تا زانو در آتل بود
دکتر گفته بود پیاده روی  که تا درمانگاه کرده بیشتر از افتادن در جوی آب به او آسیب زده است

۶ نظر:

Pardis گفت...

رفتارهایی چه بسا غریبتر و بدتر رو در ایرانی هایی میبینی که خارج از ایران همدیگه رو میبینن.... عجیب کمر به دشمنی میبندند.... ای کاش بی تفاوت بودند!!!!
به کجا داریم میریم؟ دلم برای پیر زن کباب شد....

ناشناس گفت...

Dear Gistela,
I don't have your email address, so I'll leave you mine
sepehri_hiva@yahoo.com

Cheers,
Hiva

مهرنوش گفت...

من هم دیروز افتاده بودم توی جوب. یعنی نیافتاده بودم. از سر کوچه چشمهام سیاهی می رفت. نتونستم تا خونه برم. همونجا لبه ی جوب نشستم. هنوز 20 ثانیه نگذشته بود که یه خانومی اومد طرفم و کمکم کرد. تا خونه مون رفت که به خواهرم رو بیاره و بعد با وجود این که به خواهرم خبر داده بود. موقع خداحافظی عذرخواهی کرد که باید حتما تا چند دقیقه دیگه جایی باشه و پیشنهاد کرد که منو با ماشینش تا بیمارستان برسونه. کیکی که دوستش بهم داده بود و سعی می کردم بخورمش تو دستم بود. فقط تونستم بگم مرسی که اصلن برای سپاس گزاری از مهربونی خودش و دوستش کافی نبود.
شاید کمک نکردن« عجیب تر» از کمک کردن باشه. ولی من ترجیح می دم کم تر عجیب ها رو در کنار عجیب تر ها بذارم و باهم بهشون نگاه کنم.

bahar گفت...

the
incentive to contribute is inversely related to group size due
to “crowding out”: when the group size increases, potential
contributors are more likely to free ride

Zhang, X. and Zhu, F., "Group size and incentives
to contribute: A natural experiment at Chinese
Wikipedia," The American economic review, vol.
101, pp. 1601-1615, 2011.

فریبا گفت...

دلم سوخت براش چه بد شانس بوده بیچاره.

ناشناس گفت...

oh my god!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...