۱۳ آبان ۱۳۹۱

نسخه بعدی را بپیچید

ماجرا مثل فسنجان پختن من است.
بارها تلاش کردم. هردستور پختی را از اینترنت و دوستان و رکسانا گرفتم و تمام توصیه ها را رعایت کردم
حتی آب یخ ،شکلات ، پسته  ....
رب انار شمال
رب انار جنوب
رب انار یزد و کاشان و هر شهری که دستم رسید را هم امتحان کردم
نمی شود
نمی شود که نمی شود
آن فسنجانی که مادرک می پخت
عین خود زندگی است این ماجرا
آن چیزی که به دنبالش هستی
 انتظارش را داری
در آرزویش هستی 
رخ نمی دهد که نمی دهد
ماجرا قدیمی تر از فسنجان پختن من است
ماجرایی به قدمت خاطرات کودکی ام
همیشه آنچه که دوست داشتم ؛ نداشتم
...تنها فرقی که کرده از کودکی تا کنون
دیگر با مزه کردن اولین قاشق  فسنجان غمگین نمی شوم
اینهم برای خودش مزه ای است
حتی می تواند خوش مزه هم باشد
اما
دست از تلاش هم بر نمی دارم
این همان تفاوت است


۴ نظر:

محمدحسین گفت...

ما اینجا توی بلاد کفر، به رب انار دوقوزآباد هم راضی ایم، چه برسه به رب انار شمال رب انار جنوب رب انار یزد و کاشان....

حوا گفت...

هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان که در آیینه ی تصور ماست

انوری گفته. خدا سال پیش

Narcis گفت...

گیس طلا مامانت که میاد سراغت...وایسا بغل دستش و هرجور می پزه و هرچی میگه رو یادداشت کن...اصلا فیلم بگیر از فسنجون درست کردنش...هم یه فیلم ساختی هم یه دستور غذای محشر رو برای همیشه ثبت کردی...یادت رفت چطور بپزی هم می ری دوباره فیلمو نگاه می کنی...بعدم بگذار دستورشو تو وبلاگت ما هم مشعوف بشیم :)))

گیس طلا گفت...

اخ نارسیس
مادرک ها پیر می شن و ادم دلش نمی یاد خسته شون کنه
همیشه من می رفتم شیراز و اون برای من اشپزی میکرد
حالا اون می یاد تهران تا استراحت کنه و من براش اشپزی کنم

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...