۶ بهمن ۱۳۹۱

و رهایی از حجم عظیم غم که همراه با پرنده از سینه ام به آسمان پرتاب شده بود

پدر با چکاوکی کوچک برای من به خانه آمد. قفس نداشتیم، پرنده را درون سبدی وارونه انداختند و من تمام آن شب و فردایش  با غمی سنگین در سینه ام، به تقلای او برای رهایی  نگاه می کردم.
فردا صبح رفتم تا به وظیفه هر روزم عمل کنم که خرید نان بود و چه کار سختی بود.
نانوایی در انتهایی ترین نقطه پادگان نظامی بود که ما در آن زندگی می کردیم،
آنجا در صف بین پاهای آدم بزرگها ایستاده بودم که پدرم آمد و مرا با خود به پشت نانوایی برد.
نانوایی آخرین ساختمان پادگان بود و بعد از آن کوه بود و دشت  و درختها..
پدردست در جیبش کرده و چکاوک را بین دستان من گذاشت
و من باوحشت و لذت، نرمی پرها و جنبش استخوانهای ظریفش را حس می کردم.
پدر منتظر ماند و من دستهایم را بالای سرم بردم و آنها را از هم باز کردم
چکاوک ثانیه ای مکث نکرد و مانند گلوله ای به آسمان شلیک شد
این همه سال گذشته است
اما تنها کافی است تا چشمانم را ببندم و قاب آبی آسمان را با قلمبه های سفید ابر به یاد بیاوردم که  یه گوشه اش کله پدرم بود و در مرکز آن، نقطه سیاه رنگی که به سرعت ناپدید می شد

۲ نظر:

حامد گفت...

من و خواهرم با سبد گنجشک شکار می کردیم.بچه های همسایه تعریف می کردن که کباب سینه گنجشک چقدر خوشمزست. ما هم به طمع خوردن گوشت شکار زیر بوته گل خرزهره وسط حیاط که البته برای خودش درختی بود سبد قرمز اشپزخانه را با خطکش مدرسه به یک دام برای گنجشک ها تبدیل میکردیم.بعد از ساعتها انتظار یکی شکار میشد و فقط ما که گوشت دوست نداشتیم و همان که گفتی،لذتی داشت شکار و دوباره ازاد کردن..

Narcis گفت...

من هیچ وقت از کسی پرنده برای تو قفس کردن نگرفتم. خودمم با هیچکی نرفتم پرنده شکار کنم. ولی شاهد شکار پرنده ها با تفنگ های ساچمه ای بودم و از آن کباب سینهء گنجشک هم چشیده ام. اما یک بار پرندهء گرون قیمت یکی از فامیل های مادرم رو آزاد کردم و مادرم یک عمر شرمندهء اون آدم پول دار شد. کتک نخوردم به خاطر این کارم ولی درسی گرفتم ازش که سخت و فراموش نشدنی است. مادرم گفت: آزاد کردن پرنده ها کار درستی است ولی نه وقتی که در قفس تو نیستند. هنوز هم پای درست و غلط بودن یک کاری که پیش می آید سرگردان می مونم برای انتخاب: حق دارم در موردش اظهار نظر کنم؟ علیه اش اقدامی بکنم؟ و هزار تا سوال دیگه تو هزار تا موقعیت دیگه!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...