۱۹ دی ۱۳۹۱

دکتره از شدت خنده نمی تونست ژل بزنه

وای فکرشو بکنید
من امروز رفتم سونوگرافی 
درست وقتی خانم دکتر بلوزم را بالا زد
یادم اومد نقاشی غزل روی شکمم را پاک نکردم
یه هری پاتر بود که دهانش ناف من بود 

۳ نظر:

شیدا گفت...

مبارکه :))

راضیه گفت...

دوستت دارم :)

سحر گفت...

گیس طلا معلومه تو اصلا غلغلکی نیستی ها. من اگه رو شکمم هری پاتر که هیچی یه مدادم بکشن میمیرم از خنده

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...