۳ فروردین ۱۳۹۲

گفتگوی های مادرک و خواهرک سری 3

مامان دیدی فشفشه روشن کردیم ای امیرعلی خرو ترسید؟
کی خره؟
هیچکس بابا، امیرعلی ترسید وقتی فشفشه هوا کردیم
آره خب، خرو کیه؟
می گم به خاطر فشفشه بچه و ترسید
ولی  ماکه خر نداشتیم
می دونم
خب خرکی بود پس؟
من مامان! من خرم... به خدا!... خرم  من...من

۴ نظر:

فصل تازه؟ گفت...

سلام
اول از همه سال نو مبارک :)
مدتی هست که وبلاگ شما رو می خونم. راستش این چند پست اخیر که گفتگوهای سری مادرک و خواهرک هست لبخندی به لبم می آورد و ساعتهای مرا می سازد!
خواستم هم تشکر کنم و بپرسم آیا اجازه دارم گاهی نوشته های شما را با قید نام یا آدرس وبلاگ با دوستانم به اشتراک بگذارم؟
بنویسید لطفا ... بنویسید ...
ممنون

گیس طلا گفت...

لطف دارید به من
نه
مشکلی نیست

ناشناس گفت...

ای جان....
مصی

ارماییل گفت...

اول اینکه نوروز شادباش .
دلم برای مادرک و خواهرک تنگ شده بود خیلی . مرسی گیس طلا

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...