دوستم زن تحصیلکرده و هنرمندی است، ازدواج کرده و کودکی سه ساله هم دارد، خود نیز موسسه ای هنری را مدیریت می کند.
یک روز را با او گذارندم و نظاره گر تلاش او برای هماهنگی مادری و همسری و مدیری و هنرمندی
و کودک که دلتنگ پدری بود که زیاد نمی بیندش، هرچه که روز به انتها می رسید پرتحرک تر می شد و سرانجام طاقت مادر را آنچنان طاق کرد که اشک او را در آورد
من فلج شده از دیدن اشکهای دوستم در حیرت این شغل مادری بودم که بدجوری با چسباندن صفت مقدس، ایثارگرانه بودن آن را ضروری و حتی بدیهی دانسته اند
و جامعه ای که به راحتی چشم بر مشکلات این خانه داری بی مزد و مواجب
حقیقتا به راحتی
می بندد
۸ نظر:
کاش فقط اشک بود! چه جانها و روانها و استعدادهایی فنای این نقش مقدس! می شود،بماند.
کاش اگه این همه سختی می کشه لااقل گرفتار مردی نباشه که نه تنها کمکی نمی کنه بلکه کاری جز تمسخر و ازار نداره
چشمهای زنان خواننده ات متفاوت موضوع را میبیند عزیز جان.
اونوقت هی بیاین از این مردهای غمگین نازنین چیز بنویسین..... دنیای نقدمونو میگیرن بهشت نسیه رو میریزن زیر پامون! ولی باز همهٔ اینا به یه خنده از ته دل بچه میارزه....
«تو هم جور بینی و بارش کشی/ اگر یک شب او را در آغوش کشی»
البته سعدی اینو به مرد در مورد زن میگه. اینو میشه تعمیم داد و به زن گفت در مورد بچه.
بالاخره زمان های لذت بخشی هم هست که باعث فراموش شدن تموم اون سختی ها و مرارت ها و اشک ریختن ها می شود.
البته این را هم بگویم که سعدی احتمالا نگاه جنسی به موضوع ندارد، منظور همان لحظات خوش است دیگر.
یه چیز دیگه هم در مورد این مردهای غمگین نازنین: هم چین از زیاد شدن اولاد میترسن اینگار قراره اینا حامله بشن. یعنی میشه علم روزی اونقد پیشرفت کنه که بشه از طریق میتوز تولید مثل کرد مس آمیب و باکتری؟!!!! بخدا اگه من میتونستم تا حالا ۵ تا بچه تولید کرده بودم!
بسیار قابل ستایش و زیباست ماجرای مادر...
دوستی می گفت یک زن تا زمانی که مادر نشده هیچگاه احساس کامل بودن نمی کند او باید این انرژی و توان بالای فداکاری و ایثار را در جایی و چیزی به نام فرزند تخلیه کند تا آرام گیرد!
ارسال یک نظر