۲۶ تیر ۱۳۹۲

د باز کن اون وامونده رو

شما چی فکر کردید بچه ها ؟
من تو یه بهشتی زندگی می کنم که توش پر از سفر و خوردنی و دوستای خوب و موفقیت و آدمهای مهربونه ؟
شما هم تو جهنم نشستید و هی می گید :خوش به حالت ؛خوش به حالت؟
البته عمرا اگه من بیام اینجا از درد و بدبختی و مشکلات و بیچارگی حرف بزنم
اینا جاش تو اتاق مشاوره است  برای یه غریبه  غر می زنی و اون هم  بابت شنیدن این زنجموره ها پول می گیره ...
دست بردارید از حسرت خوردن
این خوشی های کوچکی که من می نویسم  تو زندگی همه شما هم هست 
فقط کور هستید

۹ نظر:

ناشناس گفت...

شکسته نفسی می فرماییدها

با اون طبع نازکی که شما دارید مسلما موارد ملال آور و غم انگیز هم براتون بیشتر از افراد معمول باید وجود داشته باشه.
اما
اما اینکه جنس همون نکات ملال آور و غم انگیز، نوعیه که برای مثلا من جالب و دلنشینه. میخوام بپرسم آخه کی روز جمعه خواب تا لنگ ظهر رو رها میکنه پا میشه بره جمعه بازار رنگها رو ببینه؟ کی برمیگرده اون دختربچه توی بی آرتی رو نیگا کنه؟ این لذتها دردآوره برای اهلش.
لوس نشین ها

Fereshteh Sb گفت...

:)

الا گفت...

گیسو جون:
پس نوشته هایت باید طوری باشه که منظورت رو برسونه.
یعنی: خوشی رو باید ساخت خوشی تقدیم کسی نمیشه.
اما از نوشته های تو اینطور برداشت میشه که تو امکانات بی نهایت برای خوشی میشناسی و دیگران نه. برای همین دیگران از تو آدرس خوشی کردن می پرسند. مثل لینکی که در پست قبلی برای گردش و سفر گذاشتی.
شاید که مشکل از چشم یا مغز خوانندگان وب لوگ نیست و مشکل در تفهیم موضوع است. خیلی اتفاق افتاده که خوشی هایی که مینویسی از نظر من بیمزه یا حتی شکنجه است. بخاطر اینکه خوشی یک حس نسبی در یک مجموعه مشخص است.
چیزی که برای تو خوش است برای من شاید کسل کننده باشد.
کلام را کوتاه کنم. اگر واقعا قصدت اینست که به خوانندگان وب لوگ بگویی که زندگی علیرغم مشکلات و سختیها با همین خوشیهای کوچک وبهانه ها وخوشبینی ها قابل تحمل تر می شود شاید بهتر است که نوع نوشتن را تغییر بدهی. زمان تغییر کرده خیلی از خوشیها امتحان شده و چه میدانم شاید اصلا انتظار از خوشی شکل دیگری شده.
بهر صورت به این نکات هم فکر کن. و نه فقط به غرغر خوانندگان وب لوگ.

Gistela گفت...

عزیزمی الا
به فکر انداختی منو
ممنون

DONC گفت...

راست میگی. منکه همیشه کیف می کنم از نوشته هات۰ازخوندن وبلاگهای سرشار از غصه و افسردگی هم عاجزم.همه مشکلات دارند. اصلا زندگی همینه.

علیرضا گفت...

سلام خوبی؟
من تقریبا هر روز میام مطالبتو می خونم و بی سر و صدا میرم و خدایی هم بهت حسودی میکردم ولی با حرفهای این پستت خیلی حال کردم

ناشناس گفت...

خانم الا
من قول میدم بجای خانم طلا نک و نال کنم همش
قسمتهای خوب خوشو میگذاریم ایشون بگه
قبول؟

الا گفت...

قبول!
اما سناریو چی شد؟
سریال خوبی میشد. رو دست سریالهای ترکی . هر قسمتش رو 6000 دلار به کشورهای عربی میشد فروخت.مثل سریالهای ترکی. خب کمی چاشنی عشق و مافیا و بیماری میخواست. اما محور < میز و صندلی> خیلی اورزینال بود.

ناشناس گفت...

hmmm
خانم الا؟
6000 دلار هر قسمت؟!
دست به دلم نذارین خانم الا
دستتون توی خرج نیست ها
اینو ثبتش کنین بعنوان اولین نک و نال


اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...