۲۹ مرداد ۱۳۹۲

و چهره اش که داستانی طولانی از شکست های پیاپی بود؛ از یادم نمی رود

امروز مادر یکی از دخترهای که برای تست بازیگری آمده بود به دستیارم اصرار کرده بود که خودش هم تست بدهد.
از آنجا که یک نقش خیلی فرعی برای زنی میانسال لازم داشتم ،قبول کردم
زن وارد شد و متوجه شدم که نازیبا است (معمولا مادرهای زیبا هنرجویان، این احساس را دارند که حیف شده اند و اگرنه برای خودشان سوفیا لورنی بوده اند)
زمان تست دادن هم حتی یک جمله بسیار ساده و بسیار کوتاه را نتوانست اجرا کند و یا حتی از روی کاغذ بخواند؛ حتی تلاشی هم برای اجرای بهتر نمی کرد.
 گیج شده بوده ام ،پس دلیل اصرارش چه بوده است
دستیارم پرس و جو کرد 
معلوم شد  فقط می خواسته وقتی به خانه می رود، به "دیگرانی" بگوید که تست بازیگری داده است.

۵ نظر:

سبزه گفت...

کاش آشنا بودیم با هم یه نقشم به من می دادی.این حس حیف شدگی رو منم دارم:)با اینکه مادر میان سال دخترجوانی نیستم.

مهدی گفت...

سلام گیس طلا حس حف شدگی منم زنده کردی

اعظم گفت...

یعنی میشه از ما هم تست بگیری به حرمت چند سال وبلاگی که از تو دوست داشتم و خوندم یکی دو جمله هم بلدم و احساس نیمه حیف شدگی هم دارم بیامممممممممممممم

ناشناس گفت...

خانم طلا یه جای دنج پیدا کردم

"کافه کفیشه" خیابون سنایی
تازه بارمن اونجا هم بدرد سوژه بودن می خوره.

Gistela گفت...

خوبه نزدیکه یه سر می رم

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...