۲۹ دی ۱۳۹۲

از سه راه تهرانپارس تا امام حسین

دوان دوان پریدم داخل اتوبوس، خانمی گفت که یک صندلی اون جلو خالیست. ردیف جلو دخترکی نشسته بود که صندلی کنارش خالی بود. نشستم و به یکدیگر لبخند زدیم. رها پیغام داد که امشب می آید و من جوابش را دادم که دارم می آیم
دخترک گفت:
- گوشیتونو چند خریدید؟
- ارزون 
- چند مثلا؟
- 150 تومن
- من مامانم یه گوشی می خواست بخره 400 تومن  توی مغازه شیشه اش شکسته بود مغازه دار گفت شما شکستی مامانم گفت تو دوربینت نگاه کن ببین کی شکسته نگاه کرد دید شیشه قبلا شکسته بوده مامانم گفت اصلا ازت نمی خریم(جمله آخر را کش دار گفت )
- من اینقدر گوشی تاچ دوس دارم
- ولی من دوست ندارم با کیبورد راحتترم
- آخه من با آتاری اش می خوام بازی کنم
- این گوشیم بازی نداره و اگرنه بهت می دادم
- نه گوشی بابام آتاری داره اما مامان بهم نمی ده می گه ال سی دی اش باتری نداره خراب می شه 
- چند سالته 
- 12
- پس حسابی بزرگ شدی 
- کلاس چهارم هستم. هفت شش پنج چهار سه (شماره های قرمز رنگ برای حرکت اتوبوس بی ارتی را می شمرد)  دو یک حرکت.
اتوبوس به راه افتاد 
- چند تا بچه اید؟
- دو تا خواهرم شوهر کردن یکی نامزد کرده بعدش منم بعد من یکی هست که ده ماهشه هنوز نمی تونه راه بره دستش را می تونه بگیره یه جایی بعد بیفته همین  حرف هم نمی تونه بزنه 
- پس چهار تا هستید؟
- نه 5 تا دو تا شوهر کردن یکی نامزده کرده 15 سالشه بعد منم بعد این آخری. دکتر نمی خواست این آخری را بگیره گفت چون پنجمه نمی گیرنش نمی دونست پنجمیه اگه می دونست پنجمیه نمی گرفتش خاله ام پنجمی را یک میلیون و دویست هزار تومن دادن تا دکتر که می گیره ، همین دکتر دیگه ..همین که بچه می گیره تا قبول کرد که در بیارن بچه خالم را تو امام حسین چون پنجم بود نمی خواست بگیره 
- حالا چرا خاله ات اصرار داشت پنج تا بشه ؟
- آخه خالم یه بچه داشت مرد سرش رفت زیر تایر ماشین مرد
-تصادف کردن؟
-آره دست و پای خاله ام شکست خاله ام را بردن بیمارستان  بهش گفتن بچه زنده است اما بچه مرده بود شوهرش بهش گفت بچه زنده است دکتر گفت بچه زنده است تااااااااااااا وقتی بچه را بردن مرده شور خونه  گفته بود اگه بچه ام مرده باشه من خودمو می کشم خاله را آوردن خونه تو بیمارستان بهش گفت یه دکتر بود بهش گفت خانم شما می دونی یکتیون فوت کرده ؟گفته نه کی ؟ گفته دخترتون به نزد خدا رفت . خاله ام از تخت افتاد زمین (با حرکت دست افتادن را تصویر می کند)
مرد موتور سوار مسیر اتوبوس را بند آورده بود . راننده با خونسردی صبر کرد تا موتوری خودش را از لای اتوبوس و نرده رد کند
- بعد چی شد؟
- مامانم بغلش کرد مامانم حامله بود بعد خاله ام را بردیم بهشت زهرا دخترخاله ام را شستیم اینقد ورم کرده بود
- مگه تو رفتی داخل مرده شور خونه ؟
- آره آخه بیرون همه داشتن گریه می کردن. رفتیم و شستیمش و باند پیچیدم و خاکش کردیم. فرداش که دختر خاله مو خاک کردیم
-چند سالش بود؟
- دو سالش بود . فرداش که دخترخاله ام را خاک کردیم یه موتوری زد به بابام بابام درجا مرد
- چی ؟چی شد؟ پدرت فرداش تصادف کرد؟
-آره بابام موتور بود اون پراید بود به مامانم گفت تقصیر شوهر شما بود مامانم گفت الان باید برم اما تو دادگاهی خدمتت می رسم تا به گه خوردن بیفتی . خیلی مرده غد بازی می کرد . بابام می گفت من نمی مونم مامانم می گفت می مونی به پسره گفت من همه داداشام بسیجی هستند. من دایی هام بسیجی هستند. گفت تو دادگاهی خدمتت می رسم بعد نیفتی رو دست و پای من و دخترام که ببخشیمت بعد بابام را بردیم بیمارستان بابام گفت من نمی مونم گفت می مونی بعد فردا صبحش بابام گفت آب بده دکتر گفت با پنبه بده مامان گفت با پنبه نمی تونه بعد بابام مرد
چراغ قرمز شده بود. پیرمردی از خط عابر پیاده رد می شود و نور چراغهای اتوبوس چشمهایش را می زد
-تو اونجا بودی؟
- اره من بودم خواهرام بودم یکیشون نبود اون گفت بابام نمرده نیومده مامان بهش گفت تو دیگه دختر من نیستی من دیگه صدات نمی زنم دختر من تو بابات مرد بالای سرش نبود خواهرم گفت اخه من باشوهرم دعوا داشتم مامانم گفت به من هیچ ربطی ندارد. (دخترک کلمات را  کشید و دوباره با مکث  تکرار کرد) به / من/ هیچ/ ربطی/ ندارد تو وقتی شوهرم من مرد کجا بودی گفت دارم از شوهرم طلاق می گیریم خوبه طلاق توافقی بگیرم؟ مامانم گفت به من هیچ ربطی ندارد تو دیگه دختر من نیستی بعد که با شوهرش اومدن مامان راهشون نداد گفت تو وقتی شوهرم مرد نیومدی نه تو نه شوهرت نه مادرشوهرت خواهرم گفت من با شوهرم اختلاف دارم مادرم گفت منهم دارم 
-کی پدرت فوت کرد؟
- چی؟
- پدرت کی مرد؟
- یک سالی می شه 
-کی خرجتون را می ده؟
- مادرم
- چه جوری؟
- از یارانه 
- قبر دخترخاله ام کنار قبر بابامه اما خاله ام یه مدته با یه پسریه که نمی دونیم چی کار کرده که خاله ام از شوهرش طلاق گرفته 
- با پنج تا بچه ؟
- بچه ها را داده شوهرش رفته با پسره زندگی می کنه نمی دونیم چی کارش کرده این پسره که همه را ول کرده جادوش کردن بردیمش پهلوی یه کسی گفت این چه کاریه؟ این پسر که هیچی نداره (دختر به بیرون اتوبوس اشاره می کند) از این پرشیا ها داره اما ماشین شوهرش(مکث می کند) از این ماشین گرونا بود
گفت نمی دونم چی کارم کرده اما نمی تونم ولش کنم . گفت ولش کن به خاطر یه پرشیا اومدی سراغش ؟ گفت نمی تونم ولش کنم  گفت برو وسط شلوارت را نگاه کن ببین یه نخ ازش کنده شده 
من قهقهه می زنم و راننده به من نگاه می کند در کیفم به دنبال یادگاری می گردم که به دختر بدهم. صدای زنی از پشت سر می گوید حالا سر این طفلک را می خورد
- نخ از کجاش؟
- از شلوارش از پایین شلوارش رفت نگاه کرد گفت نه کنده نشده گفت پس یه کار دیگه اش کردن که من نمی تونم کاری بکنم این بچه آخریش را نمی داد به شوهرش شوهرش بچه را می خواست می گفت بذا خونه مادرم بذا خونه خواهرم  مادرم می گفت بیارش پیش من خودم بزرگش می کنن جهیزیه اش می دم عروسش می کنم اما نداد دخترا راتو خیابون ول کرد. دختر اومد خونه ما مامانم گفت من قایمت می کنم به اونا نمی دم
دختر را از دم در اتوبوس صدا زدند و دختر یک نگاه به صورت من انداخت و پرید بیرون اتوبوس و پشت درها ناپدید شد
اتوبوس به راه افتاد . زنی فریاد زد آقا من هنوز پیاده نشدم راننده دوباره نگه داشت و زن پیاده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد.
هنوز دستم داخل کیفم بود. 

۱۰ نظر:

taraaaneh گفت...

من نفمیدم " بچه پنجمی رو نمیگرین" یعنی چه؟ میشه توضیح بدی لطفا.

میم گفت...

گیس :|

الا گفت...

عالی بود! عالی.
صد تا از این شاهکارها هم بنویسی یک نفس همه رو میشینم میخونم.

مهدی گفت...

گیس طلاجون عاشق نگات به ادما هستم احساس میکنم خیلی چیزا که تو فکرته توی فکر منم اتفاق میفته فقط تو میتونی بنویسی من نه

ناصر گفت...

مهم نیست، ولی من نفهمیدم بلاخره خاله 5 تا بچه داشت یا مادره یا هر دو؟
کاش شیطان کاری به کار مادران و پدران نداشت!

ناشناس گفت...

الان اینا رو باور کردین؟! یه بچه خیالاتی براتون داستان گفته! شما دیگه چرا؟!

Gistela گفت...

ترانه فكر كنم منظورش بدنيا اوردن بوده است
و فكر كنم هم مادرش هم خاله اش پنج تا بچه داشتند

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

چقدر خوب بود :)

ناشناس گفت...

:(fek konam bache panjom-ii ke avale maajera mige bache panjom-e khaalashe ke mamanesh negahesh daashte o gofte be kesi nemidamet. yani mamanesh 4 ta bache dare khalash 5 ta.

Alen گفت...

غیر سفرنامه کم پیش میاد بلند بنویسی

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...