مامان دوقلوها پشت ماشين نشسته و اونا كه تا به حال رانندگي مادرشان را نديده بودند، وحشتزده كه : مامان تو بلد نيستي رانندگي كني ،پاشو بابا بشينه
مادرشان گفته كه : خب من بايد رانندگي ياد بگيرم كه وقتي بابا نبود شماهارو ببرم خونه خاله عزيزي
دوقلوها فورا و بدون مكث گفتند: مامان تو خيلي قشنگ رانندگي مي كني ، كي بريم خونه خاله عزيزي؟
۲ نظر:
So Machiavellian !
ببوسشان. واقعا!
ارسال یک نظر