۱ خرداد ۱۳۹۴

زمين بدون زنبور

در خانه شمال با خواهرك در حال چيدن گوجه سبزهاي باقيمانده در ارتفاعات درخت هستيم، خواهرك مي گويد: مي داني اگر زنبورها همه بميرن، حيات روي كره زمين از بين مي ره و من در تلاشم براي چيدن آن بزرگترين گوجه سبزم نمي دانستم ادامه داد:مي دوني زنبورها دارن از تهران مي رن، از سر و صدا بدشون مي ياد، آلودگي نوك انگشتانم به گوجه رسيده است نمي دانستم مي گويد: اخه گرده گلهارو جابجا مي كنن، اگه بميرن تمام درختا و گل و گياها مي ميرن گوجه را چيدم، سبز و خنك و براق بود خواهرك مي پرسد:مي از اينجا فرار مي كنن نردبان زير پاييم تكان ترسناكي خورد، گوجه از دستم افتاد زنبوري روي آن نشسته بود    

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...