دور هم جمع شده بوديم ، من تازه از قبرس برگشته بودم،
نگاه به ساعتم كردم و گفتم : ساعت من هنوز قبرسه
دوستم كه دانشجو تركيه است گفت :منم ازمير
سومي گفت: نيويورك
محدثه با لبخند گفت : ساعت من رو هنجن، ده مادربزرگم
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
۱ نظر:
ای جان؛
سوته دلان...!
ارسال یک نظر