۲۱ خرداد ۱۳۹۶

يك روز خوب

صبح از خواب بيدار شدم و فهميدم كه اينترنت ندارم، نه كه ندارم، در واقع شارژ ايپدم تمام شده و سيم شارژر خراب، با خودم گفتم چه خوب، يك روز بدون اينترنت،وووووو غلط كردم حتي يكساعت هم دووام نياوردم و 
فقط براي جبران احساس گناهم  بابت اعتيادم، تصميم گرفتم پياده تا ميدوون روستا بروم
هوا هنوز گرم نشده بود بنابر اين توانستم از موسيقي درونم، گلهاي كاغذي و صداي باد در درختان سپيدار لذت ببرم
تنها غصه ام آشغالهاي دم سوپري  است، روستاي من خيلي تميز است و ديدن اين بخش كثيف آزارم مي دهد، تازگي ها متوجه شدم بيشتر آشغال ريزهاي اطرافم مذكرند، پسران دانشجو، پسربچه هاي روستا و  مردان كوچه و خيابان
كار نياز به تحليل دارد كه چرا؟
در مسير اشغالها را جمع كردم و در سطلها انداختم و همزمان ورزش گردن و شانه را هم انجام دادم  و از گلها عكس گرفتم تا رسيدم به مغازه و سيم شارژر خريدم
من اين ايپد را سه تومن خريدم چند سال پيش، و فكر كنم همينقدر هم پول سيم شارژر دادم!  آقا اصلا اپل يك باگ بزرگ در كيفيت سيم و دو شاخه شارژر داره، دست به دست كنيد برسه به كارخونه قربون دستتون، چه وضعشه؟
بعد رفتم ميوه فروشي  ، تصميم گرفتم كمتر از سوپر و بيشتر از ميوه فروشي خريد كنم، سالم خوري مثلا
در مغازه ميوه فروشي با مردي آشنا شدم كه خرج عروسي فقراي روستا را مي داد و  حالا ميوه براي روزه داران فقير مي گرفت، اطلاعات را ميوه فروش يواشكي به من داد و من به قيافه معمولي مرد خير نگاه مي كردم و اخرين زمزمه ميوه فروش را: خيلي هم پولدار نيستا....
اژانس گرفتم و اومدم خونه، سر راه يك در و پنجره ساز را بلند كردم اوردم خونه كه توري بزنه برا پنجره ها
مرد گفت كه روستاي من بهترين مردم منطقه را دارد و كلي ذوق كردم
مرد كه رفت با خريدم يك غذاي سالم بخار پز درست كردم  و خوردم و رفتم سراغ برگه هاي امتحاني و دست خطها ي فاجعه
امسال دانشجوهاي خوبي داشتم و اينقدر نظرات گادامر و هايدگر در باب هنر را خوب نوشته بودند كه احساس كردم از من بهتر گرفتند قضيه را
خسته كه شدم رفتم در مسير باد خنك روي تخت خوابيدم ، دلچسب بود
بيدار كه شدم به سراغ درخت هاي آلبالو رفتم، دو تا درخت دارم كه در اين دوسال يك دونه آلبالو ندادن، امسال بابايي باشون حرف زد و كود داد و آبياري و نتيجه محشر بود
دو سبد آلبالو چيدم و چون  حس مربا درست كردن ندارم، مي خوام تبديلشون كنم به آلبالو خشكه
بعد رفتم درخت انگور آويزان را به لوله گاز طناب پيچ كردم، يك روزي بايد طاق بزنم براي اين دختر رز، داره بزرگ مي شه
علفهاي هرز را چيدم و روي سكو نشستم و از دو دايره بزرگ گلهاي ميموني كه امسال كاشتم ، لذت بردم
آنقدر آنجا نشستم و به زاغي هاي روي انجير و شانه بسرهاي عاشق نگاه كردم  تا آسمان صورتي شد و پشه ها زياد
برگشتم داخل خانه تا سريال جديدم را شروع كنم 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام . نمی دونم کجایی . اما جاش هر جا هست انگار اب زیاد داره و خنکه . اما اگر گرمت شد ، حصیر بزن به پنجره و بعد هر وقت خواستی دراز بکشی خیسشون کن ، آی مثل کولر کار می کنند.

طاق که زدی واسه انگور با نخ سر شاخه ها رو ببند و بکش که بره بالای بالا . هوا از زیر و از بالا بخوره .
تحلیل هم این که سطل زباله تو راه ندارن یا تو مسیر جایی هست مثل جوی آب که گود تر از سطح زمینه و آب جریان داره توش .

آی دلم می خواست مثل تو حال می کردم با خودم این جوری . اما نشد.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...