من بسيار مرگ انديشم، مي دانم كه راه فراري نيست، همه در آستانه ايم
و همين دليل لذت جويي من است
اينكه مي دانم بايد بروم، باعث مي شود كه هر لحظه اي كه به خوشي نگذارد ، حيف شده باشد
غمهايم را هم كمرنگ مي كند، مرگ، اينكه بداني ميميري ، تو و آنچه كه آزارت مي دهد ، همه مي ميريم، قضيه را خيلي قابل تحمل مي كند
تنها تفاوتم اين است كه لذتهايم اندكي عميقتر از ديگران است
علاوه بر خوردن و خوابيدن كه لذتهاي اصيل و غريزي هستند
من از عطرها ، صداها ، از رنگها و تركيب بندي فضا ، از ريتم و تعادل و توازن لذت مي برم
از كتاب خوب، موسيقي دلنشين ، فيلم جذاب، تمامي هنرها
از لبخند آدمها ، از نگاه پر محبتشان
از خوبي ديدن، خوبي كردن
از رشد كردن، رشد دادن
از بودن
از زنده بودن
زندگي كردن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر