خدا خفه ات نکنه خاله گیس طلا،عکست رو دیشب نشون دوقل دادم که ببین پاییز شمالو
بعد آقا صبح کله سحر توی تاریک روشنی اومده از خواب بیدارم کرده میگه : مامان ساکمون رو بستی؟
من هم گیج و ویج وسط تشک نشستم میگم: مامان برا چی؟
میگه: سه ماه دیگه عیده، میخواییم بریم شمال!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر