به دیدن آبگیر رفته بودم و قدم زنان در حال بازگشت بودم که تابلو آرایشگاهی بیاد آورد م که سبیلهایم احتیاج به رسیدگی دارند، وارد شدم، تمیز و ساکت بود،
نشستم در انتظار و با دیدن دختری که زیر دست آرایشگر بود، تمام آرامشم از بین رفت
دخترک به گمانم هنوز چهار سالش نشده بود، شینیون موهایش به اتمام رسیده بود و حالا خانم آرایشگر موهای جلو سرش را اتو می کرد و تافت می زد
ترسناکتر از همه اینکه
مادر و مادربزرگش شادمانانه منتظر پایان کار دخترک بودند تا به جشن عروسی فامیلی برسند و دختر در حال آبنبات خوردن بودن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر