ديروز عصر رفته بودم دنبال كاغذ ديواري و كاشي حموم، از بس دير رفته بودم كه گرما نباشه به شب رسيدم ،دو سه تا مغازه ديدم و بر گشتم،منتظر ماشين كه بودم يك خانمي دسته گل مي فروخت، گفت: چرا شما پولدارها از ما فقيرها خريد نمي كنيد؟ جمله اش اذيتم كرد، خريدم.
خونه كه رسيدم دسته گل را دادم پيرمرد راننده گفتم: اينو امشب بده به خانمت..
حيرتزده و شادمان گفت: از كجا مي دونستيد تولدشه!
نه من اعتقاد دارم اين اتفاقات تصادف صرف است و نيروي ماورا طبيعي پشتش نيست اما همين تصادفها انسان را موجود كردند روي كره زمين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر