۱۵ شهریور ۱۳۸۳

پوارو

دیشب حالم حسابی گرفته بود. شنیده بودم که پدر یکی از دوستانتم دو تا از خواهر هایش را کشته است. در واقع سر بریده است. در شوک ناشی از این خبر و اینکه الان دوستم در چه حالی است به خانه امدم. با سردد وبی حوصله گی عصر را به شب رساندم . دیدم دارد اوضاع خراب تر می شود دوش گرفتم. تنها کاری که مرهمی است بر زخم های من. فایده ای نداشت. به لحظات بدی رسیده بودم تلوزیون هم مردانی زشت را با کلماتی کسالت بار نشان می داد که ناگهان. شبکه چهار چهره زیبای هرکول پوارو را دیدم. با ان لبخند دانای دلنشین. کارگردانی جذاب و داستانهای دل انگیز اگاتا کریستی این زن عجیب.شبی خوش را در پیچ و خم زیبایی های کار bbcگذراندم. مگر واقعا وظیفه هنر چیزی غیر از این است. مرهمی است زمان به سال صفر.

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...