توی مترو بودم در عالم خودم . زنی سی ساله با چهره ای درد کشیده اومد داخل واگن به همه ما نگاه کرد و نگاهش روی من صورت من مکث کرد. اومد جلو یک فلاپی به من داد و رفت . یک لحضه بعد که از شوک بیرون اومدم بلند شدم با فلاپی در دستم به سمتش رفتم که دستش را به تحکم جلوی من نگه داشت و از قطار خارج شد. در خانه فلاپی را دیدم پر از اسرار مگو بود با امار و ارقام و نام افراد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
چهل عدد مقدسی در اساطیر ایران است. اهورمزدا آسمان را در 40 روز می سازد. چهل تعداد روزهای ناپدیدی هفت ستاره خوشه پروین است. در بابل بر یکدور...
-
تولدم مبارک
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
۲ نظر:
film ziad mibini????
یعنی چی ؟؟؟؟؟؟
کدوم اسرار مگو ؟
ارسال یک نظر